کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

بی خیــــــــــال



اگه خیلی عاشقت بودم...بی خیال...
اگه خیلی دوستت داشتم...بی خیال...
اگه دنیام بودی و دنیامو ربودی...بی خیال...
بی خیال اگه تا آخرین نفس پشتت بودم و تو باورم نکردی...
بی خیال اگه تو بی محلی میکردی و من عاشق می موندم...
بی خیال اگه تو قلبمو میشکستی و من، فقط سکوت میکردم...
آره...بی خیال...اگه تولدم شد و جز یه پیام خالی، خبری ازت نیومد...
بی خیال اگه تا صبح منتظر بودم و بازم بی خبر موندم...
بی خیال اگه غرورمو شکستی و دم نزدم...
خب بی خیال اگه تو دنیا، هیشکی رو قد تو دوست نداشتم...
خب بی خیال اگه سر رو شونه ی هیشکی جز تو نذاشتم...
بی خیال اگه جز دستای تو، دستای هیشکیو نگرفتم...
بی خیال اگه انقد بد بودم...که فراموشت نکردم...
بی خیال...
چون دیگه نه من به تو میرسم و نه تو به من...
چون میدونم دیگه انتظار...معنایی نداره...
چون میدونم حالا سر رو شونه ی کس دیگه آروم میگیری...
میگم بی خیال...
چون دیگه تو رویامم چشمای نازتو تو چشمام نمیبینم...
چون دیگه تو خیالمم دستاتو تو دستام نمیگیرم...
چون دیگه انقد از هم دوریم...که انتظار...مثه باریدن بارون، وسط بیابونه...
قبل اینکه به خاک برسه، برمیگرده...
بی خیال اگه انقد شکستم که نمیشه دوباره بلند شم...
اگه عاشقونه عاشقت بودم تا عاشقت کنم و تو عاشق نشدی...بی خیال...
اگه تنها موندم تا تنهایی تو رو با تنهاییه خودم تنها نذارم...بی خیال...
اگه دیروزمو سوزوندم...تا امروز با من باشی و حتی فردا هم به تو نمیرسم...بازم بی خیال...
اشکال نداره...اگه انقد دوستت داره که نمیتونه بی خیالت شه...بی خیال...
اگه انقد میخوادتت که، براش مثه نفس شدی...بی خیال...
اما کاش وقتی نفسمو از من میگرفت...میشد بگه حالا که نفس یکی دیگه ای...بی خیال...
خونه مون سرد و تاریکه...
حتی تولدم برام مثه مرگ سیاهه...
دستای سردم هنوز رفتنتو باور نکردن...
گوشیمم هنوز به یاد تو گاهی بیخودی تک زنگ میزنه...
چشمام یه روزا، خود به خود به یادت پر از اشک میشن...
اگه این همه وابسته توامو تو حتی به من عادتم نداری...بی خیــــــال...
ولی ای کاش...وقتی بی خیال همه این چیزا که میشی...
من بیام تو یادتو...یادت بمونه...چقد دوستت داشتم...
اونوقت شاید انقد آسون نتونی جلو خاطراتم بنویسی...بی خیال...
زیر بارون که به یادت قدم میزنم...
اشک چشمام که لای قطره های بارون گم میشه و کسی که اشکامو نمیبینه...
گاهی با هر اشکم اسم تورو صدا میکنم...
اگه خیلی از من گذشتی و هنوزم اسمت...
حتی لای قطره های بارون تو یادمه...بی خیال...
روز تولدم...
از صبح تا شب چشم به راهت دوختم...
گفتم برمیگردی...لااقل واسه یه تبریک خشک و خالی زنگ میزنی و حتی اگه من خیلی نامردم...
تو انقد معرفت داری که با صدای گرم خودت...تولدمو تبریک بگی و به هرحال...
اگه انقد بدم که این حقو بهم ندادی...بی خیال...
تموم جسممو تو خاک و خون نشوندی و تموم اشکامو به قلبم آتیش کردی...اما...
با این همه...اگه حتی که شکستم، سکوت کردم...بی خیال...
اگه جلو چشمام دستای اون زنجیر جدایی رو تو دستات فشردی...
اگه من اشک ریختم و دست تو دستاش...تو خندیدی...
اگه من صدبار مردم و تو صدبار متولد شدی...
باشه اشکال نداره...بازم میگم بی خیال...
اگه سهم من از با تو بودن...اشک و زاری شد...
اگه سهم من از لبخند تو...شکستن و بی کسی شد...
و اگه دار و ندار من از تو...یه قاب عکس خالی شد...
باشه...عیب نداره...چشمامو میبندمو بازم میگم...بی خیال...
اما بیخیال قلبی که با رفتن از تپش ایستاد نشو...
بی خیال احساس من شدی...اما لااقل بیخیال احساس این خونه نشو...
غرورمو له کردی و حتی تا رویاتم بیخیال من شدی...
خب در عوض حرمت دستای سردمو تنها نذار...
عاشقت بودم...اما به تموم عشق و احساسم گفتی بیخیال...
ولی پس بیخیال انتظار این دل شکسته نشو...
من با رفتنت شکستم...مردم و نابود شدم...بیخیال...
اما لااقل بیخیال جسم بی جون و عاشقم نباش...
اگه هرچی گفتم برگرد...هرچی گفتم بمون...بیخیال...
اما اگه گفتم منو از یاد نبر...بی خیال نشو...
اگرچه دنیام ربودی...
اگرچه گفتی دوسم نداری...
اگرچه اونکه میگفتی نبودی...
هرچی که عاشقت بودم و تو منو از خودت روندی...بی خیال...
اگه عاشقونه اسمتو فریاد زدمو گفتم دوستت دارم...بیخیال...
اگه هرثانیه قلبم به عشق تو تپید بی خیال...
اما خواهشا...
حتی اگه بیخیال تموم این بی خیالیا میشی...
وقتی تو دفترچه خاطراتت...
به اسم من میرسی...خطش نزن...جلوش ننویس...
...
بی خیــــــــال...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه مطلب با تسلیت من...
به خانواده محترم عسل بدیعی عزیز...
و تمام مردم خون گرم بوشهر...

دوستتون دارم...
درپناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,SELI,bivafa,لگافت,هیت,سلی,کلبه,مقدس,عسل بدیعی,kolbe,moghadas,ساعت 16:11 توسط Logaft| |

ســـــــــــــــــــال دلتنگی




سرمای روزای انتظار...
             
                
                       سختیه غـــرور سگی من...


سنگی دل مهربون تو...


                         سکوت غم انگیز اتاق...


سقوط قصر با شکوه عشق...


                        سیاهی بخت تیره ی من...


سرخی چشمای خیس و منتظرم...



هفت سین امسال من...
برای...
لحظه ی تحویل عشقه...
...

همه چی آماده س...


تن دخترام لباس تازه و پیرهن من هنوز...
عطر تو رو میزبانه...

لحظه لحظه ی اتاق...
پر از هوای تو و پشت پنجره...
آهنگ بارون، میزنه...

روبرو سالی پر از خوشبختی و پشت سر...
یک سال پر از خاطره ...

یک سال با تمام داشته ها...
با تمام نداشته ها...
با تمام خنده ها...
و یا حتی...
با تمام گریه ها...

تیک تاک ساعت دیوار...
اسمتو میخونه و انگار...
منو تموم خونه...
غرق انتظار توییم...

تحویل سال...نزدیکه...
من نه...
نذار دخترات...
بی تو سالو تحویل کنن...

سکوت زیباترین التماس...
برای هیاهوی لحظه های خاص با تو بودنه...

پس


سکوت میکنم....


             برگرد...

سکوت میکنم...


             برگرد...


...
.....
..........
................

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

...
حرفی برای گفتن نیست...
وقتی چشمات...
ثانیه هایی رو بدرقه میکنه...
که قراره یک سالو بی عشق...
کنارش آغاز کنی...

اینبار...
زیاد نمی نویسم...
چون کلمه...
خیلی عاجز از نمایش التماس من...
برای حضور بی وفام،در لحظه ی تحویل ساله...
...
زیاد نمی نویسم...
چون غم من...
درست در حسرت لحظه ی تحویل سال کنار عشقم بودن...
خیلی بیشتر از اینه که تو یه جمله جا بشه...
...
فقط صادقانه، عاشقانه و دلتنگه دلتنگ...
میگم...

آهای تویی که سال تحویل با رقیبم آرومی...
اگرچه بی تو اینجا یخ بسته م اما...
خوشبــخت بــــاش...

سال نو مبارک...

...
.....
.........
ادامه مطلب با جمع بندی سال 91 با تموم اتفاقای خوب و بدش...
...
دوستتون دارم...
با آرزوی سالی پر از عشق و امید و آرامش و خوشبختی...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:logaft,LOGAFT,HATE,SUSU,hate,love,lovely,Amouros,لگافت,کلبه,مقدس,کلبه مقدس,kolbeh,moghadas,,ساعت 15:28 توسط Logaft| |

روز مــــــوعود





ثانیه...

...ثانیه...

......ثانیه...

...

یک سال گذشت...
...

فقط چهارسال مونده بود...
...
فقط چهارسال...
تا برا همیشه مال خودم باشی...
تا برا همیشه دستاتو تو دستام بگیرم...
تا برا همیشه اسمم روت بمونه...
...
فقط چهارسال مونده بود...

فقط چهارسال...
تا واسه همیشه همه منو با تو بشناسن...
تا واسه همیشه همه منو با تو ببینن...
فقط چهارسال تا واسه همیشه همه دستاتو تو دستام ببینن...
...
فقط چهارسال...
...
چهارسال تا روزی که حلقه تو دستت کنم...
چهارسال تا روزی که لباس عروس تنت کنم...
چهارسال تا روزی که ماه عسل ببرمت...
چهارسال...
...
فقط چهارسال...
...
تو یه چشم به هم زدن...
یک سال گذشتو فقط چهارسال موند...
تا روزی که اسممو تو شناسنامه ت بنویسن...
فقط چهارسال تا روزی که رسما مال خودم شی...
فقط چهارسال تا اولین روز خوشبختی...
فقط چهارسال..
...
فقط چـــــهارسال...
...
فقــــــط چهــــــــــار ســـــــــــال...
......
...
...........
...
......
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی پنج سال دیگه...
...
گفتی پنج سال صبر کن تا پنج سال دیگه همین موقع برا همیشه مال هم شیم...
...
گفتی پنج سال صبر کن...
تا پنج سال دیگه همین موقع تو کت شلوار دومادیت تنتو منم لباس عروسم تنم باشه...
...
گفتی پنج سال تحمل کن...
تا بعدش تا آخر عمر خوشبخت ترین خانواده ی عالم باشیم...
...
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی فقط پنج سال...
...
گفتی فقط پنج سال طاقت بیار...
...
......
.........
گفتی سر این پنج سال میای خواستگاری...
...
میریم تو اتاق سنگامونو وابکنیم...
...
اما ما که همو خوب میشناسیم...
...
پس... دستاتو میگیرم...
...
فشار میدمو محکم لباتو میبوسم...
...
آروم دم گوش ت میگم دوستت دارم...
...
بعدم خوشحال میریم بیرونو دیگه...
همــــــه چی تمومه...
...
......
..............
گفتی سر این پنج سال نامزد میشیم...
...
همه جا باهم میریم...
...
همیشه دستات تو دستمو همیشه دستام تو دستت...
...
چشمات فقط به منه و چشمام فقط به تو...
...
همه دنیا مارو باهم میشناسه و بس...
...
باهم خوشبختیمو زندگیمونو باهم بی نظیر میسازیم...
...
.......
.............
گفتی سر این پنج سال عقد میکنیم...
...
دیگه گرفتن دستات شرعیه...
...
دیگه بدون ترس بهت تکیه میدم...
...
دیگه بدون ترس سر رو شونه هات میذارم...
...
دیگه بدون ترس لباتو میبوسم...
...
دیگه بدون ترس پیشت میخابم...
...
دیگه مال خوده خودتمو دیگه کنار تو...
بدون ترس زندگی میکنم...
...
.......
.............
گفتی سر این پنج سال عروسی میکنیم...
...
گفتی  روز عروسی دل تو دلم نیست...تو آسمونا سیر میکنم...
...
گفتی من میرم آرایشگاه...تو میری گل میخری...میای دنبالمو تا منو میبینی لپات سرخ میشه...از خوشحالی بال در میاری...
...
گفتی شب عروسی یه لحظه هم دستامو از دستت نمیکشم...تا آخرش سفت دستتو میگیرم...
...
گفتی شب عروسی جرعت نمیکنم یه لحظه بی تو باشم...محکم بهت میچسبمو یه لحظه هم ولت نمیکنم...
...
گفتی شب عروسی...تو با لباس دامادی و من با لباس عروس...قشنگترین زن و شوهر دنیا میشیم...
...
گفتی شب عروسی خانواده هامون دیگه با ما خدافظی میکنن...دیگه ما تو خونه ی خودمونیم...
...
گفتی شب عروسی...سوار ماشین عروسیمو همه دنبالمون میانو به عشقمون بوق میزنن...
...
گفتی شب عروسی تو گاز میدی و همه شونو جا میذاری...
...
گفتی شب عروسی گممون میکننو باهم میریم پارک خاطراتمون و بخاطر به هم رسوندنمون ازش تشکر میکنیم...
...
گفتی شب عروسی میایم خونه و محکم تو بغلم میگیرمت...
...
گفتی شب عروسی با همون لباس عروس تو بغلت رها میشمو تو هم نوازشم میکنی...
...
گفتی اصن شب عروسی...آخرش قشنگه...
...
.........
..............
گفتی سر این پنج سال داریم نقشه ی ماه عسل میکشیم...
...
گفتی ماه عسل کل ایرانو میگردیم...
...
گفتی ماه عسل میبرمت دریا...که خوشبختیمونو بهش خبر بدی...
...
گفتی ماه عسل میبرمت دریا...که بهش اومدنو بچه هامونو قول بدی...
...
گفتی ماه عسل میبرمت هرجا....که دست هیشکی بهمون نرسه...
...
گفتی ماه عسل بهترین ماه زندگیمونه...
...
.......
............
گفتی فقط پنج سال...
...
گفتی سر این پنج سال این همه خوشبختیمو بی انصــــاف...
سر یه سال ولم کردی...؟
...
......
گفتی سر پنج سال همه چی داریمو بی وفـــــــــــــا...
سر یه سال همه چیمو گرفتی...؟
...
گفتی سر پنج سال تا ابد مال همیمو بی معرفـــــت...
سر یه سال ابد تموم شد...؟
...
گفتی سر پنج سال تموم غصه ها تمومه و بی احســـــاس...
رفتی که از غصه م کم کنی...؟
...
آخه چرا...؟
بخاطر چی...؟
بخــاطر کــی...؟
...
دلتو زدم...؟
...
برات کم بودم...؟
...
به فکرت نبودم...؟
...
دوستت نداشتم...؟
...
از چشمت افتادم...؟
...
........
...
..........
................
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی پنج سال دیگه...
پنجمین روز تابستون...
روز موعوده...
...
گفتی پنج سال دیگه تابستون...
از هرسال دیگه داغتره...
...
گفتی تحمل کن پنج سال دیگه...
تابستون دیگه من مال توام...
...
گفتی تحمل کن...
...
پنج سال دیگه...
...
فقط پنــــــــــج ســــــال...
...
......
...
اما بی معرفت...
تازه یه ساله...
...
تو که میخاستی بری...
چرا به من قـــــــول دادی...؟
چرا قول دادی بمونی خوشبختم کنی...؟
چرا قول دادی با تموم خوب و بدم بسازی...؟
چرا اسم بچه هامونم انتخاب کردیم...؟
چرا از زندگیمون لب دریا تعریف میکردیم...؟
چرا از خاطرات خیالیمون قصه میبافتیم...؟
چرا تو خیال کنار هم زندگی کردیم...؟
چرا هیچی نداشتیمو همه چی داشتیم...؟
آخه چــــــرا...؟
چـــــــــرا...؟
چــــــرا...؟
چــرا...؟
.......
.....
...
سر یه سال...
تو رفتی...
...
پاک فراموشت شد تموم نقشه هامون...
...
رهام کردی و پشت پا زدی به بخت کسی که خوشبختیت آرزوشه...
...
رفتی و انگار نه انگار هنوز چهارسال تا خوشبختی مونده...
...
رفتی و فراموش کردی تموم آرزوهای مردی که به عشق تو آرزو میکرد...
...
رفتی...
...
بی معرفت رفتی و من هنوز...
منتظرم...
...
هنوز روزارو میشمرم تا این چهارسال تموم شه...
...
هنوز ساعت میزنم که ثانیه به ثانیه این چهارسالو زیرپا بذارم...
...
هنوز تو خیال باتو...
با دخترامو تو خونه ی خودمون...
همون که تو خیال باهم ساخیتم...
زندگی میکنم...
...
همون خونه پر از خاطره...
همون خونه پر از هستی...
...
همون خونه با تموم قهر و آشتیاش...
...
همون خونه با تموم اشک و خنده هاش...
...
همون خونه...
...
هنوز هرروز با عکسات حرف میزنم که باور کنم هستی...
هنوز هرروز با عکسات درددل میکنم که باور کنم میشنوی...
هنوز هرروز با عکسات خلوت میکنم که باور کنم دارمت...
هنوز هرروز...فقط منمو عکسات...
...
هنوز هرروز...هرلحظه...هرثانیه...
منتظـــــرمو هنـــوز...
چهارسال مونده...
...
چهــــــــار سال...
...
.....
.......
دلم لک زده واسه لحظه های بودنت...
...
واسه اون لحظه ها که دستامو میگیری و تنم آتیش میشه...
...
واسه اون لحظه ها که لبامو میبوسی و غرق عشق میشم...
...
واسه اون لحظه ها که نبودنم...دل مهربونتو تنگ میکنه...
...
واسه اون لحظه ها که خنده هات...تموم خونه رو پر میکنه...
...
......
...
واسه اون شبا که آغوشم بازه...میای بغلمو آروم... چشماتو میبندی...
دستامو آروم...رو موهای لطیفت میکشم که خوابت ببره...
...
واسه اون شبا که دیر میکنم...دلواپسم میشی...
زنگ میزنی با یه صدای نگران...سراغمو میگیری...
...
واسه اون شبا که سکوت میکنم...طاقت نمیاری...
میای کنارمو میخای تسکین تموم غصه هام باشی...
...
واسه اون شبا که خوابت نمیبره...سرتو میذاری رو پامو میگی نوازشم کن...
صورت ماهتو نوازش میدمو آروم...غرق خواب میشی...
...
واسه اون شبا که من مرد میشم...مواظبتمو توام اگرچه میجنگی...
اما این مردونگی رو دوست داری...
...
واسه اون شبا که قهر میکنیم...نه من خوابم میبره...نه تو...نه غذا از گلوی من پایین میره...نه تو...
میام کنارتو حتی بی گناه...ازت بخاطر همه چی عذر میخام...
اما بعد تو ناز میکنی...منم محکم بغلت میکنمو با خنده...بالاخره آشتی میکنیم...
...
واسه اون شبا که من بد میشدم...سکوت میکردی و میخاستی بری...
اما تا دم در که میرفتی به پات میفتادم که برگردی...
...
واسه اون شبا که لب دریا...رو ماسه ها دراز میکشیدمو کنار آهنگ موجا...
آرزوهامونو میشمردیمو باهم برا هر آرزو...
یه ستاره انتخاب میکردیم...
...
واسه اون شبا که میرفتی جایی...دیر برمیگشتی و من غیرتی میشدم...
سرصدا میکردمو توام فقط با یه چهره ی مظلوم...
ازم عذرخواهی میکردی...
منم آروم میشدم...میومدم کنارتو برات از دلیل نگرانی هام میگفتم...
...
واسه اون شبا که بودی...دخترامونو میاوردی پیشمو میخاستی باهم...
بخابونیمشون...
هستی رو سینه ی منو خاطره تو آغوش تو...
...
واسه اون شبا که مریض میشدم...
از نگرانی تا صبح صدبار حالمو میپرسیدی...
...
واسه اون شبا که دور از جونت، مریض میشدی...
تا خود صبح میشستم بالاسرت...
کلی سلام صلوات میفرستادم که خوب شی من ناراحتیتو نبینم...
...
واسه اون شبا که چهارتایی...کنار هم میخابیدیم...
تو بغل خودمو دخترامم بین ما...
...
واسه اون شبا که بی خابی به سرم میزد...
توام تا منو نمیخابوندی خوابت نمیبرد...
میشستی بالاسرمو حتی تو اوج خستگیت باز میخاستی با من بخابی...
...
واسه اون شبا که قول دادیم یه روزم بی هم نمونیم...
...
واسه اون شبا که داشتنمون فقط یه راز بودو...
هنوز...
هیشکی نمیدونست ما عاشق همیم...
...
واسه اون شبا که نمیخاستم هیشکی بدونه تو مال منی...
مبادا بخان ازم بگیرنت...
...
واسه اون شبا...
که هنوز بودی و هنوز...
هیشکی ازم...
نگرفته بودت...
...
........
..............
تکیه دادم به ساعتو گفتم اوووووووووووووووه...کو تا چهارسال...؟
هنوز کلی وقته...که ما زندگیمونو قشنگ بسازیم...
تکیه دادم به ساعت و انگار...زیادی از ثانیه غافل شدم...
...
چشمامو که باز کردم...
...
نه تو بودی...نه عطرت...و نه تموم لحظه های عاشقونه...
...
.........
...............
..........
...
حالا فقط منمو روزای بارونی...
...
حالا فقط منمو این حس پروانگی...
...
حالا فقط منمو یه کوله بار خستگی...
...
حالا فقط منمو خاطرات دریا...
...
حالا فقط منمو کنارت یکی به جای من...
...
حالا فقط منمو گلایه های بی اساس...
...
حالا فقط منمو خطبه ی مرگ...سال عشق و روز موعود...
...
حالا فقط منمو این همه نامه...
که به عشق برگشتن تو نوشته میشنو اما...
تو حتی نگاه هم نمیکنی...
...
حالا فقط منمو این همه نامه...
که به عشق برگشتن تو نوشته میشنو اما...
به جز اشکام...
هیچکس نگاهش نمیکنه...
...
......
..........
......
...
یک سال گذشت...
...
تو رفتی و چهارسال موند...
تا روز موعـــــود...
...
تا اون روز که قولشو به من دادی...
...
تا اون روز که براش نقشه کشیدیم...
...
تا اون روز که انگار...اول خوشبختی بود...
...
......
یک سال گذشت...
...
تو رفتی و چهارسال موند...
...
چهــــــــار ســـــــــال...
...
.....
.........
..............
روزا میرنو هرروز، یروز به روز موعود نزدیک تر میشیم...
روزا میرنو روز به روز، عطرخوب روز موعود،بیشتر روزامو پر میکنه...
روزا میرنو امروز، یکی از اون روزاس که باز تو نیستی...
روزا میرن اما هیچ روز، خبر از عطر پیرهنت برام نداره...
...
........
...
تو این روزای سخت بارونی...
تو این روزای سخت انتظار...
تو کنار عشق تازه ت آرومی و من...
هنوز با خاطرات عشق پاکم زنده م...
...
تو دستاشو میگیری و حتما...
اونم دستاتو محکم میگیره...
تو آروم لباشو میبوسی حتما...
اونم آروم لباتو میبوسه...
تو کم کم، تو بغلش رها میشی و حتما...
اونم آهسته، نوازشت میکنه...
...
شایدم الان...
عسل، فال میگیره...
واسه تو، که عشق تازه داری و واسه اون...
که عشق پاکمو داره...
یه فنجون قهوه...
مهمون رقیبمی و شاید یه فال قهوه...
مهمون رفیقت...
شاید الان چشماش...
به فنجونه و داره...
از روزایی میگه که قراره باهم خوشبخت شین...
...
شایدم داره تاریخ پیدا میکنه...
آره...
تــــــاریخ...
تاریخ اون روز...
که قراره اولین روز خوشبختی شه...
اون روز، که همونجور که میخاستیم...
تو لباس عروس تنته و من...
...
اما نه...
من که نیستم...
...
پس...
...
تو لباس عروس تنته و به جای من...
رقیبم لباس دامادیمو تن میکنه...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
پنجمین روز تابســـــــتون...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
روز موعود قدیمی...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
عاشقانه ترین روز سال...
...
شایدم تو فنجون نوشته...
دقیقا همون روز...
که یه عاشق...
از زمین کم میشه...
...
شاید تو فنجون نوشته...
...
چهارسال دیگه...
.......
..........
...............

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت...
بی تو میمیرم...
گفتم...
بی من زنده ای...
گفت...
با تو می مونم...
گفتم...
اما بی منی...
گفت...
بی تو یک عمر،غصه میخورم...
گفتم...
...
نگران نباش...
عمر اندوه در قرن بیست و یک...
بیش از یک سال نیست...
...

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
مرسی دوستای گل...
که تا آخر مطلب همراهم بودین...
نوشته ی بالا...
حقیقتی از حسرت زودرس چهارسال دیگر از زندگی زیبایم بود...
حقیقتی که کاش حقیقت می ماند...
...
دوستای عزیزم...
همچنان بابت تاخیر در آپ ها پوزش میطلبم...
...
تشکر ویژه دارم از دوستای گلم...
بخاطر استقبال خوبتون...
...
دوستای خوبم مطالبتون به دستم رسید...
در اولین فرصت حتما در وب به نمایش گذاشته میشه...
...
لازم به ذکر که اولین صفحه ی فعال فیس بوک LOGAFT تا چندی بعد ایجاد میشه...
که شامل مطالبی از قبیل مطالب وب و البته مطالب سیاسی و اجتماعی میشه...
البته اینم بگم که بخاطر کمبود وقت و مشغله های کتاب ... مدیریت صفحه فیس بوک با من نیست و من فقط مطالبو ارائه میدم...
تا الان مطالب زیادی از وب و یا خودم، بصورت خواسته یا ناخواسته در فیس بوک منتشر شده که با استقبال خوبی روبرو بوده و این امر منو تشویق کرد به ساخت یک صفحه ی اختصاصی...
که بتونم مطالبو بصورت سازمان بندی شده و با اسم و امضای خودم منتشر کنم...
همچنان منتظر حمایت گرم همیشگی همه ی شما دوستای گل هستم...
آدرس فیس بوک بزودی در همین وب، انجمن عشق و دیگر وبلاگ های LOGAFTمنتشر خواهد شد...
...
ادامه مطلب با پستی زیبا اما با سبکی نو...
به نام پـــــــروانگی...
که امیدوارم دوست داشته باشین...
...
دوستتون دارم...
منتظر نظرات، انتقادات و پیشنهادات همگی شما هستم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:logaft,LOGAFT,kolbeh,moghadas,HATE,hate,Amouros,lovely,غمگین,عاشقانه,کلبه,مقدس,کلبه مقدس,لگافت,ساعت 10:46 توسط Logaft| |

فــــــــــــــردای ما




تو رفتی ... منم رفتم...
تو به سمته سرنوشتو من به دسته سرنوشت...
تو دنبال خوشبختی و من دنبال خوشبختی...
اما...
تو برای اولین بار و من برای بار دوم...
آخه...
تو خوشبختی رو ندیدی و دنبالشی و من...
خوشبختیمو گم کردمو دنبالشم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو دنبال زندگی تازه و من دنبال زندگی قدیمی...
تو سراغ عشق و من سراغ عشق...
اما..
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال عشق تازه ای و من...
دلتنگه عشق قدیم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو با لبخند احساسی و من با لبخند اجباری...
تو دنبال شکستن و من دنبال شکستن...
اما...
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال شکستن دلمو من...
دنبال شکستن غرورم...
...
تو رفتی... منم رفتم....
تو با دعای منو من با ناسزای تو...
تو با خواسته ی خودتو من محکوم به رفتن...
تو عاشقانه و منم عاشقانه...
فقط...
تو عاشق عشق تازه ت و من عاشق عشق گذشته...

.................
............
........
.....
...
زیربار غصـــه ها موندمو باز...
دلم خوشه تو جـــات خوبه...
دلم خوشه تو خوشبختی...
دلم خوشه تو آرومی...
و عزیزم...
تو هم به فکر من هستی...؟
دلت برام شـور میزنه...؟
هنوز یاد من میفتی...؟
خداییش...هنوز دلت تنگ میشه...؟
...
این روزا...
جات خیلی خالیه...
خونه عطرتو کم داره...
جای عکست تو قابش خالیه...
روی ماهت نیست که خونه مونو روشن کنه...
و عادت، داره کم کم سور تنهاییمونو به هم میریزه...
...
نیستی...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های بچه هایی رو که دارن دندون در میارن...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های مردی رو که دیگه هم پدره و هم مادر...
نیستی تا آروم کنی...
دلتنگیه مردی رو که غرورش دیگه از دستاش رفته...
نیستی...
...
..........
...............
..........
...

درست تو این شبا که من...
بالاسر دخترای بهونه گیرم...
تا خوده صبح بیدارم...
تو آروم...
تو بغل رقیب من چشماتو رو هم میذاری...
...
درست تو این شبا که من به جای تو...
عکستو بغل میکنم...نوازشش میکنم...
تو خوشبخت....
تو بغل رقیب من...
میخوابی تا نوازشت کنه...
...
درست تو این شبا که من...
به دخترای نازت...
بوسیدنه عکستو یاد میدم...
تو آروم...
به لبای رقیبم بوسه میزنی...
...
......
...
عزیزم...
چه ساده فراموشت شد...
دلتنگیای یه خانواده که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلواپسیای مردی که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلخستگیای یه خونه که یه زمان...
مال تو بود...
...
......
...
تو همین حال که منو فرشته های کوچولوم...
با عکست جشن میگیرم...
با عکست میریم پارک...
با عکست میریم رستوران...
شبو با عکست میخابیمو صبحو با عکست....
بیدار میشیم...
تو به سینه ی رقیبم تکیه دادی و خوشبخت...
به تنهاییه ما میخندی...
...
.......
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی نفس کشیدن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی جشن گرفتن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی خوابیدن با عکست...
و...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر تنهاییه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر بی کسیه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر نابودیه ما...

...
......
خیال میکنی خوشبختی...
خیال میکنی بازی رو بردی و به خیالت...
مارو شکست دادی...
...
بدون اینکه بدونی...
اونکه چیزی از دست داده...
تــــــــــویی...
...
این تویی که لذت بغل کردنه بچه هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت قصه گفتن برای دختراتو از دست دادی...
این تویی که لذت بوسیدنه روی ماهشونو از دست دادی...
این تویی که لذت بازی کردن با فرشته هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت تو بغل من خوابیدنو از دست دادی...
این تویی که لذت آرامش کنار خانواده تو از دست دادی و باز...
پشت غرور...
پنهون میشی تا نفهمم چقدر دلتنگی...
...
تا نفهمم دلتنگی...
...
.....
دلت تنگه...
میدونم...
...
برای من...
برای خونه...
برای دخترات...
برای یه لحظه آرامش...
برای یه قطــــــره خــندیدن...
...
اما باز برای شکستنم...
دل پاکتو پشت غرور پنهون میکنی...
برای شکستنم دل مهربونتو...
سیاه میکنی و میخای...
از چشمام بیفتی...
...
دریغ از اینکه بدونی...
عشقتو خونه ی منه...
محاله از خونه م برم...
وقتی دار و ندارمه...
محاله از خونه م برم...
وقتی تار وپودمه...
و محال از خونه ای برم...
که ستوناش لبخندمه و خشتشو با اشک چیدم...
محاله...

...
..........
..............
..........
...

نیستی وعادت...
داره کم کم جشن تنهاییمونو...
به هم میریزه...
...
منو دخترای نازم...
داریم کم کم...
به این همه تنهایی عادت میکنیم...
...
خاطراته تلخو شیرینت...
داره میشه عکس...
رو سینه ی دیوارو عادت...
داره عطرتو از عکسات میدزده...
...
نیستی و عادت...
داره دیوار بین عقل و عشق میشه....
...
نیستی و عادت...
داره به این همه وابستگی شعله میکشه...
...
نیستی...

...
......
...
نیستی تو این شبا که دخترات...
از درد دندون بی خابن...
تب میکنن...
شونه به شونه ی من...
آرومشون کنی...
...
نیستی تو این روزا که دخترات...
روز به روز...
خوشگل تر و ماه تر و نازتر میشن...
کنارشون بشینی و من ازتون عکس بگیرم...
...
نیستی تو این روزا که هوای خونه دریاییه...
دستای لطیفتو بگیرم...
ببوسمتو باهم بریم دریا...
...
نیستی و جای خالیت...
رو وجب به وجب خونه حس میشه...
جات تو خونه مون خالیه...
جات تو سفر کنارمون خالیه...
جات شبا رو تختمون خالیه...
جات حتی دیگه تو خواب و رویامم خالیه و حتی...
دیگه جات تو عکسامون خالیه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان نبود مادرشونو باور کنن...
مقدســـــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان به دوری از فرشته شون عادت کنن...
مقدســــــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
هنوز پر از عطر تنته...
هنوز به جای خالیت بوسه میزنمو هنوز عاشقونه...
کنار جای خالیتم...
...
شبارو با جای خالیت میخابمو صبحا...
جای خالیت منو از خواب بیدار میکنه...
...
دخترات با جای خالیت بزرگ میشنو جای خالیت...
براشون مادری میکنه...
...
جای خالیت دار و ندار من از توئه و جای خالیت...
تسکین دلتنگیای این روزامه...
......
...
چقدر جات خالیه...
...
چقدر ...
...
........

بیا روراست باشیم...
بی تعارف...
...
این روزا بدجور غیرتی میشم...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان دستای اون از خدا بی خبر...
صورت ماهتو نوازش میکنه...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
تکیه گاهته و بهش تکیه میدی...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان لبای اون از خدا بی خبر...
لبای شیرینتو میبوسه و عشق میسازه...
غیرتم شعله ور میشه...
...

غیــــــــــــــــــــــرتی میشم وقتــــــی خیــــــــــــــال میکنم اون از خـــــــــــدا بی خبـــــــــر...
شهوتشــــــــــــــــــــــو با تو ارضــــــــــــــــا میکنه...
که آتیــــــــــــــــــش هوســـــشو با تو رام میکنــــــه...
و تو جوابــــــــــــــــــگوی دل هوســــــــبازشـــــــی...

...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
برات هدیه میگیره...
شعله های غیرتم به دیوار وجودم چنگ میکشه...
...
........
...
تو این روزا که تن پاک ت...
شده بازیچه ی شهوته رقیبم...
من به شهوتم یاد دادم که برای محض...
سکــــــــــــــوت کنه...
...
خنده داره...
نه...؟
...
تو این روزا که دستاشو میگیری و عطش دستاش...
برای لمس خوشبختی کف دستت...
سیراب میشه...
من به دستام یاد دادم جز دست قاب عکست...
دستای هیچکسو نگیره...
...
تو این روزا که بدن داغتو...
رو تن سسته اون بی خدا رها میکنی...
من به تنم یاد دادم با خستگی هم...
کنار بیاد...
...
......
...
دلم تنگه عزیزم...
دلم تنگه...
...
من به زندگیم یاد دادم...
با جای خالیت بسازه و تو حتی...
گنجایشه نبودمو بیش از پیش...
پر کردی...
...
من به زندگیم یاد دادم که تو قبله ای و تو...
منو هدف شعار اعتراضاتت کردی...
...
من به زندگیم یاد دادمو تو از زندگی یاد گرفتی...

...
.......
............
.......
...
حرفام خیلی زیاده اما...
به چشمت نمیاد وقتی...
حتی یک کلمه شم نخای بشنوی...
...
حرفام خیلی زیاده و تو...
تحمل یه جمله بیشترم نداری...
فقط...
هم بدون و هم به رقیبم بفهمون...
این زندگی...
که یروز عشق منو از من گرفت...
...
عشقتو ازت خواهد گرفت...
...
یادت باشه این زندگی...
حتی اگه برحق نیست...
اما دار مکافاته...
...
امروز گذشتو من شکستم...
...
شاید طعمه ی فردا تویی...
...
شاید طعمه ی فردا...

....................
.................
.............
..........
........
......
....
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چی میشه واسه یه بارم...چشم به راه من بشینی
یا شبا وقتی که خوابی ... خوابای منو ببینی

خیلی حرفا توی قلبم...هست هنوزم که هنوزه
نمیخام اصلا بدونی...که دلت واسم بسوزه...

دوسدارم بعده یه چند وقت...که منو ندیده باشی
وقتی که میای سراغم...به خودت رسیده باشی

هرجوری دلت میخاد باش...ولی خب، بمون کنارم
مشکلم اینه که جز تو...هیچکسی رو دوس ندارم...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
...
مطلبی که در بالا خوندین...
چشم اندازی از چند پست آینده ی وبه...
که حتما خدمتتون ارائه میدم...
........
...
دوستای گل...
این یه مدت سخت درگیر نوشتنه اولین کتابمم...
نوشتن کتابم انرژی زیادی از من میگیره که باعث میشه...
نتونم با روال همیشه وبو آپ کنم...
...
چناچه فرصتی پیش بیاد حتما وب آپ میشه...
اما با توجه به شرایط اخیر و اینکه سرم خیلی شلوغه...
احتمالش هست تا مدتی وب دیر به دیر آپ بشه...
...
چون تموم تلاشم رو اینه که یه کتاب تاپ ارائه بدم...
باید تموم تمرکزمم بذارم رو کتاب...
...
لازمه یه توضیح مختصر بدم که مطالب این کتاب...
با مطالب وب متفاوته...
...
قراره تو چند بخش باشه که شامل:
شعرنو عاشقانه...شعرنو مقاومت...و شعر نو اجتماعی-سیاسی میشه...
همچنین مطالبی مثل دلنوشته های وب، و ترانه ی فاخر و رباعیاتی هم یا شامل بخش خاصی میشن، یا در ضمن هربخش قرار میگیرن...
...
درباره انتشارش اصلا اطلاعی ندارم...
اما گمان میکنم سال بعد همین موقع منتشر بشه...
که حتما بهتون خبرشو میدم...
...
متشکر...
...
خیلی برام دعا کنین...
دوستتون دارم...
با آرزوی لحظه هایی خوش...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,hate,Susu,kolbe,moghadas,amourus,lovely,غمگین,عاشقانه,دلشکسته,تنهایی,لگافت,ساعت 10:26 توسط Logaft| |

مهـمـــونیه فرشتـــــه ها



چقدر جات خالیه...
...
درست تو گیرو دار خیال اینکه چطور...
دلمو بشکنی...
من دارم خونه رو واسه جشن تولد دخترات...
آماده میکنم...
...
تو سر تو فکر شکستنه منو...
تو سر من...
خیال خوشحالیه فرشته هامه...
...
تو دل تو امید له کردن منو...
تو دل من...
امید خوشبختیه دخترامه...
...
تو دست تو تیکه های شکسته ی دلمو...
تو دست من...
کادوهای عزیزترینامه...
...
...
چقدر جات خالیه...
...
درست، وقتی تو درگیره نقشه ی شکستنه دلمی...
من واسه آرامش دل بچه هات...
واسه اینکه جای خالی مادرشون...
کمتر حس بشه...
دارم یه جشن بی نظیر میگیرم...
...
آره...
درست تو همون لحظه ها که تو منو مرده فرض میکنی...
من با خیال تو...
ریشه ی عشقو تو خونه م زنده نگه میدارم...
...
درست تو همون لحظه ها که تو به فکر شکستن دلمی...
من تو فکر بند زدنه شکسته های دلمم...
...
درست تو همون ثانیه ها که یادت میره...
مادر دوتا فرشته ی بی نظیری...
من دارم برا فرشته ها...
جشن تولد میگیرم...
...
...
جات خالیه...
...
جات خالیه تو خونه ای که واسه جشن دخترات...
حاضر شده...
جات خالیه پیش پسری که واسه خوشبختیه دخترات...
جونشو میده...
جات خالیه پیش دخترایی که هرشب به مادری که نمیشناسن...
میگن مامان...
...
پیش دخترایی که هرشب با عکس مادری که فقط تو عکسه...
میخابن...
...
پیش دخترایی که هرشب عکس مادری رو که از وقتی بوس یاد گرفتن؛ نبوسیدن...
بوس میکنن...
...
پیش دخترایی که تو نبودم، با عکس مامانشون...
زندگی میکنن...
...
جات خالیه...

...
بدجوری هم خالیه...
...
تولد یک سالگیه دخترامه و حتی تو اولین تولدشون...
نیستی...
...
نیستی که بغلشون کنی...
ببوسیشون...
بهشون کادو بدی...
بگی دوسشون داری...
من ازتون عکس بگیرم...
چهارتایی بریم بیرون...
چهارتایی شمع تولدشونو فوت کنیم...
و خلاصه اولین تولدشونو چهارتایی باهم...
جشن بگیریم...
...
نیستی...
...
نیستیو نمیدونی نبودنت چقدر...
داره عذابم میده...
...
نیستیو نمیدونی نبودنت چقدر...
دل خونه رو شکسته...
...
نیستیو نمیدونی نبودنت چقدر...
بچه های منو غمگین کرده...
...
...
چی از این دنیا میخای...؟
...
شکستن منو...؟
له شدن منو...؟
نبودنه منو...؟
داری با کی لج میکنی...؟
این قیمت حضورت پیش بچه هاته...؟
بچه های خودت...؟
...
اگه انقد ارزون داری حضورتو میفروشی...
من خریدارم...
...
من با رفتنم...
حضورتو میخرم...
...
میرم که همین یه شبو کنار دخترات...
جشن بگیری...
...
میرم که همین یه شبو کنار دخترات...
خوش باشی...
...
میرم که همین یه شبو کنار دخترات...
زندگی کنی...
میرم که یه امشب...
آرامشو به بچه هات هدیه کنی...
...
...
خب آخه میدونی چیه...؟
...
من هرروز باهاشونم...
هرروز بیدارشون میکنم...
هرروز میبرمشون گردش...
هرروز باهاشون نفس میکشم...
هرروز دنیا رو براشون قشنگتر میکنم...
...
من هرشب کنارشونم...
هرشب تو بغل من میخابن...
هرشب من براشون قصه میگم...
هرشب من باهاشون بازی میکنم...
هرشب من لالایی میخونم که بخابن...
...
اما خب باید بدونن اونی که هرروز صبح که بیدار میشن...
به عکسش سلام میکنن...
کیه...؟
...
باید بدونن اونکه هرشب قبل از خواب عکسشو میبوسنو...
بهش شب بخیر میگن...
کیه...؟
...
...
آره...
باید بدونن مادرشون کیه...
باید بدونن حس مادر داشتن چه حسیه...
باید بدونن آغوش مادر نظیر نداره...
باید بدونن چقدر خوبه کنار مادر بودن...
...
چه شبی بهتر از امشب...؟
چه شبی بهتر از امشب که تولدشونه...؟
...
هدیه ی تو به دخترات...
تو اولین سال تولدشون...
فقط یه قطره عشق باشه...
یه کم محبت...
...
تا فقط بدونن مزه ی لبای مامانی که هرشب عکسشو میبوسن...
چقدر با مزه ی لبای عکسش فرق داره...
...
تا فقط بدونن تو بغل مادر خوابیدن چه طعمیه...
...
یا اصن اینکه مامان چه عطری داره...
...
...
امشب حضورتو میخرم...
حضورتو میخرم به قیمت نبودنم...
...
خونه رو تنها میذارم که فقط یه کم...
عشقو به دخترات هدیه کنی...
به دخترای خودت...
به دخترایی که تشنه ی محبت مادری ن...
به دخترایی که آرزوشونه یبار جای عکس...
خودتو ببوسن...
...
...
بهشون قول دادم...
بهوشن گفتم تولدتون مامانی هم هست...
گفتم تولدتون مامانم میاد...
حتی اگه محل من نذاره...
اما شمارو بغل میکنه...
میبوسه...
باهاتون بازی میکنه...
براتون کادو میاره...
باهاتون شمعای کیکتونو فوت میکنه...
و هزار تا توقع دیگه که هر بچه ای از تولدش داره...
...
کلی گفتم دوسشون داری...
...
هربار که ازت پرسیدن براشون...
کلی قصه از محبتت...
متانتت و...
وقارت گفتم...
...
هربار که خواستن ازت بگم...
براشون از فرشته بودن مادرشون گفتم...
درسته سهم من از تو...
تنهاییه...
اما خب فرشته هامون که بی گناهن...
...
درسته منو دوسم نداری...
اما خوب میدونم توام تو خلوتت...
یاد فرشته هامون میفتی...
اینم میدونم که دلت براشون تنگ میشه...
...
خوبم میدونم دوسشون داری...
...
...
امشب حضورتو میخرم...
حضورتو میخرم به قیمت اینکه نباشم...
به قیمت اینکه برمو...
به قیمت اینکه نمونم......
...
تا فقط بیایو حتی واسه یه شب...
آرزوی فرشته هاتو برآورده کنی...
میرم که واسه یه شب...
دل دختراتو شاد کنی...
میرم که واسه یه شب...
آرامشو به دل دخترای یک ساله ت هدیه کنی...
...
تولد یک سالگیه بچه هامونه و من...
واسه جشن امشب دست تنهام...
...
فقط خودممو خودمو خودمو خودم و هیچکس نیست...
تا بهم کمک کنه...
هیچکس نیست که خستگی رو از تنم بیرون کنه...
هیچکس نیست که یه گوشه ی کارو بگیره و من تنها...
میخام جشن امشبو...
بی نظیر برگزار کنم...
هرچی باشه تولد دخترامه...
اولین تولد دخترامه...
اولین تولد فرشته هام...
...
باید بی مثال برگزار شه...
بی نظیر و فوق العاده...
...
...
کم کم باید آماده شم...
وسایلمو جمع کنمو واسه یه امشب...
خونه مو بسپرم به تویی که آرزوت...
شکستنمه...
...
واسه یه امشب خونه مو میسپرم به تویی که مدتهاس...
عطر دختراتو حس نکردی...
واسه یه امشب خونه مو میسپرم به تویی که مدتهاس...
عطر خونه تو حس نکردی...
به تویی که مدتهاس، بزرگ شدنه فرشته هاتو ندیدی...
به تویی که مدتهاس، عشقو از دخترات دریغ کردی و به تویی که مدتهاس...
منو از دلت بیرون گذاشتی...
...
......
...
کیکه عروسکیه دخترام...رو میزه...
یه شمعه «یک» میزنم روشو...
کادوهاشونو کنار میز میذارم...
هستی و خاطره مو بغل میکنمو میشینم رو مبل...
یه عکستو برمیدارمو یه نگاه به خونه میندازم...
آروم آروم...
لحظه شماری واسه لحظه ی رسیدنت شروع میشه...
آروم آروم...
باید آماده رفتن شم...
...
...
آره...
انگار همه چی آماده س...
...
همه چی آماده س که این خونه برا یه شب...
دوباره میزبان یه فرشته باشه...
یه فرشته از جنس آسمون...
...
من میرمو قراره امشب...
...
سه تا فرشته تو این خونه جشن بگیرن...
...
ای کاش میشد منم باشم...
میشد منم ببینم...
ای کاش هنوز جایی برای من...
تو دلش بود...
...
آخه...
عجب جشنی بشه...
...
جشنی که سه تا فرشته داره...
...
سه تا فرشته از جنس آسمون...
...
...
عجب جشنی بشه...
...

مهمونیــــه فرشتــــه ها...
.
...
.......
...............
...................
...........
......
....
..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به چی دل بستی که بی من...ملالی نیست، خوشبختی
نه غصه داری از دوریم...نه دوره ت میکنه سختی

به چی دل بستی این روزا...که از چشم تو افتادم
خودم بی معرفت آخه...تورو بال و پرت دادم

به چی دل بستی که دستات...دیگه دستامو پس میده
نبودت خیلی مسمومه...بهم احساس مرگ میده
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
شونزدهم آذر...
تولد فرشته های پاکم...
دخترای نازم...
و تنها اعضای خانواده م...که هنوز پیشمن...
مبارک...
...

...
دوستای گل...
یه خواهشی دارم...
...
این وب متعلق به فرد خاصی نیست...
و شخص معینی هدف تیر نوشته های من نیست...
تنها...دلنوشته های منو بچه هامه و بس...
از همه تون خواهش میکنم وبو محدود به فرد خاصی نکنید...
دوست ندارم هیچکس... و هیچکس... و هیچکس...
خیال اینکه این وب مختص به فرد معینیه به سرش بزنه...
حتی اونکه باید باشه و نیست...
...
ادامه مطلب با یه جشن تولد وبلاگی برای دخترام...
علاوه بر جشنی که تو خونه براشون میگیرم...
حتما سر بزنید و مهمون تولد فرشته های من باشین...
...
دوستتون دارم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:logaft,hate,LOGAFT,HATE,sulogaft,kolbe,moghadas,عشق,لگافت,کلبه مقدس,غمگین,دلشکسته,ساعت 10:53 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com