کلبه مقدس
یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...
ســـــــــــــــــــال دلتنگی لحظــه های بارونـــــی روز مــــــوعود فــــــــــــــردای ما منــــــــــــــو دریــــــا خـــــــــرابم نکـــــــن
سرمای روزای انتظار...
سختیه غـــرور سگی من...
سنگی دل مهربون تو...
سکوت غم انگیز اتاق...
سقوط قصر با شکوه عشق...
سیاهی بخت تیره ی من...
سرخی چشمای خیس و منتظرم...
هفت سین امسال من...
برای...
لحظه ی تحویل عشقه...
...
همه چی آماده س...
تن دخترام لباس تازه و پیرهن من هنوز...
عطر تو رو میزبانه...
لحظه لحظه ی اتاق...
پر از هوای تو و پشت پنجره...
آهنگ بارون، میزنه...
روبرو سالی پر از خوشبختی و پشت سر...
یک سال پر از خاطره ...
یک سال با تمام داشته ها...
با تمام نداشته ها...
با تمام خنده ها...
و یا حتی...
با تمام گریه ها...
تیک تاک ساعت دیوار...
اسمتو میخونه و انگار...
منو تموم خونه...
غرق انتظار توییم...
تحویل سال...نزدیکه...
من نه...
نذار دخترات...
بی تو سالو تحویل کنن...
سکوت زیباترین التماس...
برای هیاهوی لحظه های خاص با تو بودنه...
پس
سکوت میکنم....
برگرد...
سکوت میکنم...
برگرد...
...
.....
..........
................
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
حرفی برای گفتن نیست...
وقتی چشمات...
ثانیه هایی رو بدرقه میکنه...
که قراره یک سالو بی عشق...
کنارش آغاز کنی...
اینبار...
زیاد نمی نویسم...
چون کلمه...
خیلی عاجز از نمایش التماس من...
برای حضور بی وفام،در لحظه ی تحویل ساله...
...
زیاد نمی نویسم...
چون غم من...
درست در حسرت لحظه ی تحویل سال کنار عشقم بودن...
خیلی بیشتر از اینه که تو یه جمله جا بشه...
...
فقط صادقانه، عاشقانه و دلتنگه دلتنگ...
میگم...
آهای تویی که سال تحویل با رقیبم آرومی...
اگرچه بی تو اینجا یخ بسته م اما...
خوشبــخت بــــاش...
سال نو مبارک...
...
.....
.........
ادامه مطلب با جمع بندی سال 91 با تموم اتفاقای خوب و بدش...
...
دوستتون دارم...
با آرزوی سالی پر از عشق و امید و آرامش و خوشبختی...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ثانیه...
...ثانیه...
......ثانیه...
...
یک سال گذشت...
...
فقط چهارسال مونده بود...
...
فقط چهارسال...
تا برا همیشه مال خودم باشی...
تا برا همیشه دستاتو تو دستام بگیرم...
تا برا همیشه اسمم روت بمونه...
...
فقط چهارسال مونده بود...
فقط چهارسال...
تا واسه همیشه همه منو با تو بشناسن...
تا واسه همیشه همه منو با تو ببینن...
فقط چهارسال تا واسه همیشه همه دستاتو تو دستام ببینن...
...
فقط چهارسال...
...
چهارسال تا روزی که حلقه تو دستت کنم...
چهارسال تا روزی که لباس عروس تنت کنم...
چهارسال تا روزی که ماه عسل ببرمت...
چهارسال...
...
فقط چهارسال...
...
تو یه چشم به هم زدن...
یک سال گذشتو فقط چهارسال موند...
تا روزی که اسممو تو شناسنامه ت بنویسن...
فقط چهارسال تا روزی که رسما مال خودم شی...
فقط چهارسال تا اولین روز خوشبختی...
فقط چهارسال..
...
فقط چـــــهارسال...
...
فقــــــط چهــــــــــار ســـــــــــال...
......
...
...........
...
......
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی پنج سال دیگه...
...
گفتی پنج سال صبر کن تا پنج سال دیگه همین موقع برا همیشه مال هم شیم...
...
گفتی پنج سال صبر کن...
تا پنج سال دیگه همین موقع تو کت شلوار دومادیت تنتو منم لباس عروسم تنم باشه...
...
گفتی پنج سال تحمل کن...
تا بعدش تا آخر عمر خوشبخت ترین خانواده ی عالم باشیم...
...
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی فقط پنج سال...
...
گفتی فقط پنج سال طاقت بیار...
...
......
.........
گفتی سر این پنج سال میای خواستگاری...
...
میریم تو اتاق سنگامونو وابکنیم...
...
اما ما که همو خوب میشناسیم...
...
پس... دستاتو میگیرم...
...
فشار میدمو محکم لباتو میبوسم...
...
آروم دم گوش ت میگم دوستت دارم...
...
بعدم خوشحال میریم بیرونو دیگه...
همــــــه چی تمومه...
...
......
..............
گفتی سر این پنج سال نامزد میشیم...
...
همه جا باهم میریم...
...
همیشه دستات تو دستمو همیشه دستام تو دستت...
...
چشمات فقط به منه و چشمام فقط به تو...
...
همه دنیا مارو باهم میشناسه و بس...
...
باهم خوشبختیمو زندگیمونو باهم بی نظیر میسازیم...
...
.......
.............
گفتی سر این پنج سال عقد میکنیم...
...
دیگه گرفتن دستات شرعیه...
...
دیگه بدون ترس بهت تکیه میدم...
...
دیگه بدون ترس سر رو شونه هات میذارم...
...
دیگه بدون ترس لباتو میبوسم...
...
دیگه بدون ترس پیشت میخابم...
...
دیگه مال خوده خودتمو دیگه کنار تو...
بدون ترس زندگی میکنم...
...
.......
.............
گفتی سر این پنج سال عروسی میکنیم...
...
گفتی روز عروسی دل تو دلم نیست...تو آسمونا سیر میکنم...
...
گفتی من میرم آرایشگاه...تو میری گل میخری...میای دنبالمو تا منو میبینی لپات سرخ میشه...از خوشحالی بال در میاری...
...
گفتی شب عروسی یه لحظه هم دستامو از دستت نمیکشم...تا آخرش سفت دستتو میگیرم...
...
گفتی شب عروسی جرعت نمیکنم یه لحظه بی تو باشم...محکم بهت میچسبمو یه لحظه هم ولت نمیکنم...
...
گفتی شب عروسی...تو با لباس دامادی و من با لباس عروس...قشنگترین زن و شوهر دنیا میشیم...
...
گفتی شب عروسی خانواده هامون دیگه با ما خدافظی میکنن...دیگه ما تو خونه ی خودمونیم...
...
گفتی شب عروسی...سوار ماشین عروسیمو همه دنبالمون میانو به عشقمون بوق میزنن...
...
گفتی شب عروسی تو گاز میدی و همه شونو جا میذاری...
...
گفتی شب عروسی گممون میکننو باهم میریم پارک خاطراتمون و بخاطر به هم رسوندنمون ازش تشکر میکنیم...
...
گفتی شب عروسی میایم خونه و محکم تو بغلم میگیرمت...
...
گفتی شب عروسی با همون لباس عروس تو بغلت رها میشمو تو هم نوازشم میکنی...
...
گفتی اصن شب عروسی...آخرش قشنگه...
...
.........
..............
گفتی سر این پنج سال داریم نقشه ی ماه عسل میکشیم...
...
گفتی ماه عسل کل ایرانو میگردیم...
...
گفتی ماه عسل میبرمت دریا...که خوشبختیمونو بهش خبر بدی...
...
گفتی ماه عسل میبرمت دریا...که بهش اومدنو بچه هامونو قول بدی...
...
گفتی ماه عسل میبرمت هرجا....که دست هیشکی بهمون نرسه...
...
گفتی ماه عسل بهترین ماه زندگیمونه...
...
.......
............
گفتی فقط پنج سال...
...
گفتی سر این پنج سال این همه خوشبختیمو بی انصــــاف...
سر یه سال ولم کردی...؟
...
......
گفتی سر پنج سال همه چی داریمو بی وفـــــــــــــا...
سر یه سال همه چیمو گرفتی...؟
...
گفتی سر پنج سال تا ابد مال همیمو بی معرفـــــت...
سر یه سال ابد تموم شد...؟
...
گفتی سر پنج سال تموم غصه ها تمومه و بی احســـــاس...
رفتی که از غصه م کم کنی...؟
...
آخه چرا...؟
بخاطر چی...؟
بخــاطر کــی...؟
...
دلتو زدم...؟
...
برات کم بودم...؟
...
به فکرت نبودم...؟
...
دوستت نداشتم...؟
...
از چشمت افتادم...؟
...
........
...
..........
................
فال گرفتی...
گفتی خوب اومد...
گفتی پنج سال دیگه...
پنجمین روز تابستون...
روز موعوده...
...
گفتی پنج سال دیگه تابستون...
از هرسال دیگه داغتره...
...
گفتی تحمل کن پنج سال دیگه...
تابستون دیگه من مال توام...
...
گفتی تحمل کن...
...
پنج سال دیگه...
...
فقط پنــــــــــج ســــــال...
...
......
...
اما بی معرفت...
تازه یه ساله...
...
تو که میخاستی بری...
چرا به من قـــــــول دادی...؟
چرا قول دادی بمونی خوشبختم کنی...؟
چرا قول دادی با تموم خوب و بدم بسازی...؟
چرا اسم بچه هامونم انتخاب کردیم...؟
چرا از زندگیمون لب دریا تعریف میکردیم...؟
چرا از خاطرات خیالیمون قصه میبافتیم...؟
چرا تو خیال کنار هم زندگی کردیم...؟
چرا هیچی نداشتیمو همه چی داشتیم...؟
آخه چــــــرا...؟
چـــــــــرا...؟
چــــــرا...؟
چــرا...؟
.......
.....
...
سر یه سال...
تو رفتی...
...
پاک فراموشت شد تموم نقشه هامون...
...
رهام کردی و پشت پا زدی به بخت کسی که خوشبختیت آرزوشه...
...
رفتی و انگار نه انگار هنوز چهارسال تا خوشبختی مونده...
...
رفتی و فراموش کردی تموم آرزوهای مردی که به عشق تو آرزو میکرد...
...
رفتی...
...
بی معرفت رفتی و من هنوز...
منتظرم...
...
هنوز روزارو میشمرم تا این چهارسال تموم شه...
...
هنوز ساعت میزنم که ثانیه به ثانیه این چهارسالو زیرپا بذارم...
...
هنوز تو خیال باتو...
با دخترامو تو خونه ی خودمون...
همون که تو خیال باهم ساخیتم...
زندگی میکنم...
...
همون خونه پر از خاطره...
همون خونه پر از هستی...
...
همون خونه با تموم قهر و آشتیاش...
...
همون خونه با تموم اشک و خنده هاش...
...
همون خونه...
...
هنوز هرروز با عکسات حرف میزنم که باور کنم هستی...
هنوز هرروز با عکسات درددل میکنم که باور کنم میشنوی...
هنوز هرروز با عکسات خلوت میکنم که باور کنم دارمت...
هنوز هرروز...فقط منمو عکسات...
...
هنوز هرروز...هرلحظه...هرثانیه...
منتظـــــرمو هنـــوز...
چهارسال مونده...
...
چهــــــــار سال...
...
.....
.......
دلم لک زده واسه لحظه های بودنت...
...
واسه اون لحظه ها که دستامو میگیری و تنم آتیش میشه...
...
واسه اون لحظه ها که لبامو میبوسی و غرق عشق میشم...
...
واسه اون لحظه ها که نبودنم...دل مهربونتو تنگ میکنه...
...
واسه اون لحظه ها که خنده هات...تموم خونه رو پر میکنه...
...
......
...
واسه اون شبا که آغوشم بازه...میای بغلمو آروم... چشماتو میبندی...
دستامو آروم...رو موهای لطیفت میکشم که خوابت ببره...
...
واسه اون شبا که دیر میکنم...دلواپسم میشی...
زنگ میزنی با یه صدای نگران...سراغمو میگیری...
...
واسه اون شبا که سکوت میکنم...طاقت نمیاری...
میای کنارمو میخای تسکین تموم غصه هام باشی...
...
واسه اون شبا که خوابت نمیبره...سرتو میذاری رو پامو میگی نوازشم کن...
صورت ماهتو نوازش میدمو آروم...غرق خواب میشی...
...
واسه اون شبا که من مرد میشم...مواظبتمو توام اگرچه میجنگی...
اما این مردونگی رو دوست داری...
...
واسه اون شبا که قهر میکنیم...نه من خوابم میبره...نه تو...نه غذا از گلوی من پایین میره...نه تو...
میام کنارتو حتی بی گناه...ازت بخاطر همه چی عذر میخام...
اما بعد تو ناز میکنی...منم محکم بغلت میکنمو با خنده...بالاخره آشتی میکنیم...
...
واسه اون شبا که من بد میشدم...سکوت میکردی و میخاستی بری...
اما تا دم در که میرفتی به پات میفتادم که برگردی...
...
واسه اون شبا که لب دریا...رو ماسه ها دراز میکشیدمو کنار آهنگ موجا...
آرزوهامونو میشمردیمو باهم برا هر آرزو...
یه ستاره انتخاب میکردیم...
...
واسه اون شبا که میرفتی جایی...دیر برمیگشتی و من غیرتی میشدم...
سرصدا میکردمو توام فقط با یه چهره ی مظلوم...
ازم عذرخواهی میکردی...
منم آروم میشدم...میومدم کنارتو برات از دلیل نگرانی هام میگفتم...
...
واسه اون شبا که بودی...دخترامونو میاوردی پیشمو میخاستی باهم...
بخابونیمشون...
هستی رو سینه ی منو خاطره تو آغوش تو...
...
واسه اون شبا که مریض میشدم...
از نگرانی تا صبح صدبار حالمو میپرسیدی...
...
واسه اون شبا که دور از جونت، مریض میشدی...
تا خود صبح میشستم بالاسرت...
کلی سلام صلوات میفرستادم که خوب شی من ناراحتیتو نبینم...
...
واسه اون شبا که چهارتایی...کنار هم میخابیدیم...
تو بغل خودمو دخترامم بین ما...
...
واسه اون شبا که بی خابی به سرم میزد...
توام تا منو نمیخابوندی خوابت نمیبرد...
میشستی بالاسرمو حتی تو اوج خستگیت باز میخاستی با من بخابی...
...
واسه اون شبا که قول دادیم یه روزم بی هم نمونیم...
...
واسه اون شبا که داشتنمون فقط یه راز بودو...
هنوز...
هیشکی نمیدونست ما عاشق همیم...
...
واسه اون شبا که نمیخاستم هیشکی بدونه تو مال منی...
مبادا بخان ازم بگیرنت...
...
واسه اون شبا...
که هنوز بودی و هنوز...
هیشکی ازم...
نگرفته بودت...
...
........
..............
تکیه دادم به ساعتو گفتم اوووووووووووووووه...کو تا چهارسال...؟
هنوز کلی وقته...که ما زندگیمونو قشنگ بسازیم...
تکیه دادم به ساعت و انگار...زیادی از ثانیه غافل شدم...
...
چشمامو که باز کردم...
...
نه تو بودی...نه عطرت...و نه تموم لحظه های عاشقونه...
...
.........
...............
..........
...
حالا فقط منمو روزای بارونی...
...
حالا فقط منمو این حس پروانگی...
...
حالا فقط منمو یه کوله بار خستگی...
...
حالا فقط منمو خاطرات دریا...
...
حالا فقط منمو کنارت یکی به جای من...
...
حالا فقط منمو گلایه های بی اساس...
...
حالا فقط منمو خطبه ی مرگ...سال عشق و روز موعود...
...
حالا فقط منمو این همه نامه...
که به عشق برگشتن تو نوشته میشنو اما...
تو حتی نگاه هم نمیکنی...
...
حالا فقط منمو این همه نامه...
که به عشق برگشتن تو نوشته میشنو اما...
به جز اشکام...
هیچکس نگاهش نمیکنه...
...
......
..........
......
...
یک سال گذشت...
...
تو رفتی و چهارسال موند...
تا روز موعـــــود...
...
تا اون روز که قولشو به من دادی...
...
تا اون روز که براش نقشه کشیدیم...
...
تا اون روز که انگار...اول خوشبختی بود...
...
......
یک سال گذشت...
...
تو رفتی و چهارسال موند...
...
چهــــــــار ســـــــــال...
...
.....
.........
..............
روزا میرنو هرروز، یروز به روز موعود نزدیک تر میشیم...
روزا میرنو روز به روز، عطرخوب روز موعود،بیشتر روزامو پر میکنه...
روزا میرنو امروز، یکی از اون روزاس که باز تو نیستی...
روزا میرن اما هیچ روز، خبر از عطر پیرهنت برام نداره...
...
........
...
تو این روزای سخت بارونی...
تو این روزای سخت انتظار...
تو کنار عشق تازه ت آرومی و من...
هنوز با خاطرات عشق پاکم زنده م...
...
تو دستاشو میگیری و حتما...
اونم دستاتو محکم میگیره...
تو آروم لباشو میبوسی حتما...
اونم آروم لباتو میبوسه...
تو کم کم، تو بغلش رها میشی و حتما...
اونم آهسته، نوازشت میکنه...
...
شایدم الان...
عسل، فال میگیره...
واسه تو، که عشق تازه داری و واسه اون...
که عشق پاکمو داره...
یه فنجون قهوه...
مهمون رقیبمی و شاید یه فال قهوه...
مهمون رفیقت...
شاید الان چشماش...
به فنجونه و داره...
از روزایی میگه که قراره باهم خوشبخت شین...
...
شایدم داره تاریخ پیدا میکنه...
آره...
تــــــاریخ...
تاریخ اون روز...
که قراره اولین روز خوشبختی شه...
اون روز، که همونجور که میخاستیم...
تو لباس عروس تنته و من...
...
اما نه...
من که نیستم...
...
پس...
...
تو لباس عروس تنته و به جای من...
رقیبم لباس دامادیمو تن میکنه...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
پنجمین روز تابســـــــتون...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
روز موعود قدیمی...
...
شاید تو فنجون نوشته...
چهارسال دیگه...
عاشقانه ترین روز سال...
...
شایدم تو فنجون نوشته...
دقیقا همون روز...
که یه عاشق...
از زمین کم میشه...
...
شاید تو فنجون نوشته...
...
چهارسال دیگه...
.......
..........
...............
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت...
بی تو میمیرم...
گفتم...
بی من زنده ای...
گفت...
با تو می مونم...
گفتم...
اما بی منی...
گفت...
بی تو یک عمر،غصه میخورم...
گفتم...
...
نگران نباش...
عمر اندوه در قرن بیست و یک...
بیش از یک سال نیست...
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
مرسی دوستای گل...
که تا آخر مطلب همراهم بودین...
نوشته ی بالا...
حقیقتی از حسرت زودرس چهارسال دیگر از زندگی زیبایم بود...
حقیقتی که کاش حقیقت می ماند...
...
دوستای عزیزم...
همچنان بابت تاخیر در آپ ها پوزش میطلبم...
...
تشکر ویژه دارم از دوستای گلم...
بخاطر استقبال خوبتون...
...
دوستای خوبم مطالبتون به دستم رسید...
در اولین فرصت حتما در وب به نمایش گذاشته میشه...
...
لازم به ذکر که اولین صفحه ی فعال فیس بوک LOGAFT تا چندی بعد ایجاد میشه...
که شامل مطالبی از قبیل مطالب وب و البته مطالب سیاسی و اجتماعی میشه...
البته اینم بگم که بخاطر کمبود وقت و مشغله های کتاب ... مدیریت صفحه فیس بوک با من نیست و من فقط مطالبو ارائه میدم...
تا الان مطالب زیادی از وب و یا خودم، بصورت خواسته یا ناخواسته در فیس بوک منتشر شده که با استقبال خوبی روبرو بوده و این امر منو تشویق کرد به ساخت یک صفحه ی اختصاصی...
که بتونم مطالبو بصورت سازمان بندی شده و با اسم و امضای خودم منتشر کنم...
همچنان منتظر حمایت گرم همیشگی همه ی شما دوستای گل هستم...
آدرس فیس بوک بزودی در همین وب، انجمن عشق و دیگر وبلاگ های LOGAFTمنتشر خواهد شد...
...
ادامه مطلب با پستی زیبا اما با سبکی نو...
به نام پـــــــروانگی...
که امیدوارم دوست داشته باشین...
...
دوستتون دارم...
منتظر نظرات، انتقادات و پیشنهادات همگی شما هستم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو رفتی ... منم رفتم...
تو به سمته سرنوشتو من به دسته سرنوشت...
تو دنبال خوشبختی و من دنبال خوشبختی...
اما...
تو برای اولین بار و من برای بار دوم...
آخه...
تو خوشبختی رو ندیدی و دنبالشی و من...
خوشبختیمو گم کردمو دنبالشم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو دنبال زندگی تازه و من دنبال زندگی قدیمی...
تو سراغ عشق و من سراغ عشق...
اما..
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال عشق تازه ای و من...
دلتنگه عشق قدیم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو با لبخند احساسی و من با لبخند اجباری...
تو دنبال شکستن و من دنبال شکستن...
اما...
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال شکستن دلمو من...
دنبال شکستن غرورم...
...
تو رفتی... منم رفتم....
تو با دعای منو من با ناسزای تو...
تو با خواسته ی خودتو من محکوم به رفتن...
تو عاشقانه و منم عاشقانه...
فقط...
تو عاشق عشق تازه ت و من عاشق عشق گذشته...
.................
............
........
.....
...
زیربار غصـــه ها موندمو باز...
دلم خوشه تو جـــات خوبه...
دلم خوشه تو خوشبختی...
دلم خوشه تو آرومی...
و عزیزم...
تو هم به فکر من هستی...؟
دلت برام شـور میزنه...؟
هنوز یاد من میفتی...؟
خداییش...هنوز دلت تنگ میشه...؟
...
این روزا...
جات خیلی خالیه...
خونه عطرتو کم داره...
جای عکست تو قابش خالیه...
روی ماهت نیست که خونه مونو روشن کنه...
و عادت، داره کم کم سور تنهاییمونو به هم میریزه...
...
نیستی...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های بچه هایی رو که دارن دندون در میارن...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های مردی رو که دیگه هم پدره و هم مادر...
نیستی تا آروم کنی...
دلتنگیه مردی رو که غرورش دیگه از دستاش رفته...
نیستی...
...
..........
...............
..........
...
درست تو این شبا که من...
بالاسر دخترای بهونه گیرم...
تا خوده صبح بیدارم...
تو آروم...
تو بغل رقیب من چشماتو رو هم میذاری...
...
درست تو این شبا که من به جای تو...
عکستو بغل میکنم...نوازشش میکنم...
تو خوشبخت....
تو بغل رقیب من...
میخوابی تا نوازشت کنه...
...
درست تو این شبا که من...
به دخترای نازت...
بوسیدنه عکستو یاد میدم...
تو آروم...
به لبای رقیبم بوسه میزنی...
...
......
...
عزیزم...
چه ساده فراموشت شد...
دلتنگیای یه خانواده که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلواپسیای مردی که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلخستگیای یه خونه که یه زمان...
مال تو بود...
...
......
...
تو همین حال که منو فرشته های کوچولوم...
با عکست جشن میگیرم...
با عکست میریم پارک...
با عکست میریم رستوران...
شبو با عکست میخابیمو صبحو با عکست....
بیدار میشیم...
تو به سینه ی رقیبم تکیه دادی و خوشبخت...
به تنهاییه ما میخندی...
...
.......
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی نفس کشیدن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی جشن گرفتن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی خوابیدن با عکست...
و...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر تنهاییه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر بی کسیه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر نابودیه ما...
...
......
خیال میکنی خوشبختی...
خیال میکنی بازی رو بردی و به خیالت...
مارو شکست دادی...
...
بدون اینکه بدونی...
اونکه چیزی از دست داده...
تــــــــــویی...
...
این تویی که لذت بغل کردنه بچه هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت قصه گفتن برای دختراتو از دست دادی...
این تویی که لذت بوسیدنه روی ماهشونو از دست دادی...
این تویی که لذت بازی کردن با فرشته هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت تو بغل من خوابیدنو از دست دادی...
این تویی که لذت آرامش کنار خانواده تو از دست دادی و باز...
پشت غرور...
پنهون میشی تا نفهمم چقدر دلتنگی...
...
تا نفهمم دلتنگی...
...
.....
دلت تنگه...
میدونم...
...
برای من...
برای خونه...
برای دخترات...
برای یه لحظه آرامش...
برای یه قطــــــره خــندیدن...
...
اما باز برای شکستنم...
دل پاکتو پشت غرور پنهون میکنی...
برای شکستنم دل مهربونتو...
سیاه میکنی و میخای...
از چشمام بیفتی...
...
دریغ از اینکه بدونی...
عشقتو خونه ی منه...
محاله از خونه م برم...
وقتی دار و ندارمه...
محاله از خونه م برم...
وقتی تار وپودمه...
و محال از خونه ای برم...
که ستوناش لبخندمه و خشتشو با اشک چیدم...
محاله...
...
..........
..............
..........
...
نیستی وعادت...
داره کم کم جشن تنهاییمونو...
به هم میریزه...
...
منو دخترای نازم...
داریم کم کم...
به این همه تنهایی عادت میکنیم...
...
خاطراته تلخو شیرینت...
داره میشه عکس...
رو سینه ی دیوارو عادت...
داره عطرتو از عکسات میدزده...
...
نیستی و عادت...
داره دیوار بین عقل و عشق میشه....
...
نیستی و عادت...
داره به این همه وابستگی شعله میکشه...
...
نیستی...
...
......
...
نیستی تو این شبا که دخترات...
از درد دندون بی خابن...
تب میکنن...
شونه به شونه ی من...
آرومشون کنی...
...
نیستی تو این روزا که دخترات...
روز به روز...
خوشگل تر و ماه تر و نازتر میشن...
کنارشون بشینی و من ازتون عکس بگیرم...
...
نیستی تو این روزا که هوای خونه دریاییه...
دستای لطیفتو بگیرم...
ببوسمتو باهم بریم دریا...
...
نیستی و جای خالیت...
رو وجب به وجب خونه حس میشه...
جات تو خونه مون خالیه...
جات تو سفر کنارمون خالیه...
جات شبا رو تختمون خالیه...
جات حتی دیگه تو خواب و رویامم خالیه و حتی...
دیگه جات تو عکسامون خالیه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان نبود مادرشونو باور کنن...
مقدســـــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان به دوری از فرشته شون عادت کنن...
مقدســــــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
هنوز پر از عطر تنته...
هنوز به جای خالیت بوسه میزنمو هنوز عاشقونه...
کنار جای خالیتم...
...
شبارو با جای خالیت میخابمو صبحا...
جای خالیت منو از خواب بیدار میکنه...
...
دخترات با جای خالیت بزرگ میشنو جای خالیت...
براشون مادری میکنه...
...
جای خالیت دار و ندار من از توئه و جای خالیت...
تسکین دلتنگیای این روزامه...
......
...
چقدر جات خالیه...
...
چقدر ...
...
........
بیا روراست باشیم...
بی تعارف...
...
این روزا بدجور غیرتی میشم...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان دستای اون از خدا بی خبر...
صورت ماهتو نوازش میکنه...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
تکیه گاهته و بهش تکیه میدی...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان لبای اون از خدا بی خبر...
لبای شیرینتو میبوسه و عشق میسازه...
غیرتم شعله ور میشه...
...
غیــــــــــــــــــــــرتی میشم وقتــــــی خیــــــــــــــال میکنم اون از خـــــــــــدا بی خبـــــــــر...
شهوتشــــــــــــــــــــــو با تو ارضــــــــــــــــا میکنه...
که آتیــــــــــــــــــش هوســـــشو با تو رام میکنــــــه...
و تو جوابــــــــــــــــــگوی دل هوســــــــبازشـــــــی...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
برات هدیه میگیره...
شعله های غیرتم به دیوار وجودم چنگ میکشه...
...
........
...
تو این روزا که تن پاک ت...
شده بازیچه ی شهوته رقیبم...
من به شهوتم یاد دادم که برای محض...
سکــــــــــــــوت کنه...
...
خنده داره...
نه...؟
...
تو این روزا که دستاشو میگیری و عطش دستاش...
برای لمس خوشبختی کف دستت...
سیراب میشه...
من به دستام یاد دادم جز دست قاب عکست...
دستای هیچکسو نگیره...
...
تو این روزا که بدن داغتو...
رو تن سسته اون بی خدا رها میکنی...
من به تنم یاد دادم با خستگی هم...
کنار بیاد...
...
......
...
دلم تنگه عزیزم...
دلم تنگه...
...
من به زندگیم یاد دادم...
با جای خالیت بسازه و تو حتی...
گنجایشه نبودمو بیش از پیش...
پر کردی...
...
من به زندگیم یاد دادم که تو قبله ای و تو...
منو هدف شعار اعتراضاتت کردی...
...
من به زندگیم یاد دادمو تو از زندگی یاد گرفتی...
...
.......
............
.......
...
حرفام خیلی زیاده اما...
به چشمت نمیاد وقتی...
حتی یک کلمه شم نخای بشنوی...
...
حرفام خیلی زیاده و تو...
تحمل یه جمله بیشترم نداری...
فقط...
هم بدون و هم به رقیبم بفهمون...
این زندگی...
که یروز عشق منو از من گرفت...
...
عشقتو ازت خواهد گرفت...
...
یادت باشه این زندگی...
حتی اگه برحق نیست...
اما دار مکافاته...
...
امروز گذشتو من شکستم...
...
شاید طعمه ی فردا تویی...
...
شاید طعمه ی فردا...
....................
.................
.............
..........
........
......
....
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چی میشه واسه یه بارم...چشم به راه من بشینی
یا شبا وقتی که خوابی ... خوابای منو ببینی
خیلی حرفا توی قلبم...هست هنوزم که هنوزه
نمیخام اصلا بدونی...که دلت واسم بسوزه...
دوسدارم بعده یه چند وقت...که منو ندیده باشی
وقتی که میای سراغم...به خودت رسیده باشی
هرجوری دلت میخاد باش...ولی خب، بمون کنارم
مشکلم اینه که جز تو...هیچکسی رو دوس ندارم...
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
...
مطلبی که در بالا خوندین...
چشم اندازی از چند پست آینده ی وبه...
که حتما خدمتتون ارائه میدم...
........
...
دوستای گل...
این یه مدت سخت درگیر نوشتنه اولین کتابمم...
نوشتن کتابم انرژی زیادی از من میگیره که باعث میشه...
نتونم با روال همیشه وبو آپ کنم...
...
چناچه فرصتی پیش بیاد حتما وب آپ میشه...
اما با توجه به شرایط اخیر و اینکه سرم خیلی شلوغه...
احتمالش هست تا مدتی وب دیر به دیر آپ بشه...
...
چون تموم تلاشم رو اینه که یه کتاب تاپ ارائه بدم...
باید تموم تمرکزمم بذارم رو کتاب...
...
لازمه یه توضیح مختصر بدم که مطالب این کتاب...
با مطالب وب متفاوته...
...
قراره تو چند بخش باشه که شامل:
شعرنو عاشقانه...شعرنو مقاومت...و شعر نو اجتماعی-سیاسی میشه...
همچنین مطالبی مثل دلنوشته های وب، و ترانه ی فاخر و رباعیاتی هم یا شامل بخش خاصی میشن، یا در ضمن هربخش قرار میگیرن...
...
درباره انتشارش اصلا اطلاعی ندارم...
اما گمان میکنم سال بعد همین موقع منتشر بشه...
که حتما بهتون خبرشو میدم...
...
متشکر...
...
خیلی برام دعا کنین...
دوستتون دارم...
با آرزوی لحظه هایی خوش...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دریــــا...؟
سلام...
منو یادتـــه...؟
سال پیش؛ با یه فرشته اومده بودم پیشت...
کلی هم باهم خاطره ساختیم...
رو همین ماسه ها نوشتم...
تا ابد مال همیم...
فرشته مم، جلوش نوشت...
دریا شاهده عشق ماس...
منم بـــــــــــــــزرگ نوشتم...
دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم...
اونم بـــــــــــــــزرگ نوشت...
مــــــــــــــــــــــــــــــن بیـشتــــــــــــر...
...
یادت اومد...؟
...
.....
یادش بخیر...
یادته هلم داد تو آب...؟
تموم هیکلم خیـــــــسه آب بود...!
منم به تلافی، شروع کردم آب ریختن روش...
اومد از دستم فرار کنه که رو ماسه ها خورد زمین...
رفتم پیشش، کنارش نشستمو...
چقــــــــــدر خندیدیم...
...
بهم گفت قول بده زود به زود بیایم دریا...
خیلی خوش میگذره...
منم با همون لبخند همیشگی...
دستاشو گرفتم...
نگاهش کردمو قول دادم که زود به زود بیارمش دریا...
...
یادش بخیر...
صبح تا شبو دوست داشت کنار تو باشه...
هرجاهم میبردمش آخر، سر از دریا درمیاوردیم...
خیلی دوستت داشت...
از کنارت بودن آرامش میگرفتو...
با تو بودن آرومش میکرد...
...
بهم میگفت...
دوسدارم بیایم اینجا، دور از تموم دقدقه ها...
دور از تموم دوست و آشنا...
با خیال راحت،باهم زندگی کنیم...
میگفت اینجوری دست هیشکی بهمون نمیرسه...
هیشکی نمیتونه زندگیمونو خراب کنه...
هیشکی نمیتونه غم به دلمون راه بده...
میگفت اینجوری تا همیشه باهم خوشبختو آرومیم...
منم قول دادم یه خونه، شمال بگیرم...
یه خونه کنار دریا بگیرم، که تا همیشه زیر سقفش...
خوشبخت زندگی کنیم...
...
سخت بود...
جدایی از دوست و آشنا برام سخت بود...
اینکه یه جا زندگی کنی که از اقوام و آشناها دور باشی؛ سخت بود...
اما هیچی اندازه داشتنه اون برام شیرین نبود...
حاضر بودم از تموم دوستو آشنا دست بکشم، تا فقط اون مال من باشه...
...
هروقت به تعطیلات میخوردیم...
میگفت بیارمش شمال...
میخاست بیارمش پیش تو...دریا...
...
تورو به تموم ایران...
یا اصن به تموم دنیا ترجیح میداد...
منم اگرچه دلم بیشتر با جنوب بود...
اما بخاطر عشقم، همیشه شمال میاوردمش...
...
چه خاطرات شیرینی بود...
روزای کنارهم بودنمونو چقدر لذت بخش بود...
خاطراتمون کنار دریا...
...
........
............
........
...
دریا...؟
میبینی...؟
میبینی دیگه عشقم نیست...؟
آره...
رفت...
رفت با یکی دیگه...
رفت با یکی که میگن خیلی دوسش داره...
با یکی که میگن خیلی عاشقشه...
با یکی که میگن خیلی به دلش نشسته...
...
میگن خیلی باهم خوشبختن...
خداروشکر...
...
دیروز که خاستم راه بیفتم بیام پیشت...
خودش نبود...
عکسشو برداشتمو با همین دوتا فرشته کوچولو...
راهی شدیم اینجا...
...
بین راه مدام کنارم حسش میکردم...
...
مثل قدیم کنارم نشسته بودو با همون متانت...
با همون غرور و با همون وقار...
درست با همون لبخند گرم همیشگی...
نگاهم میکرد...
...
دلم براش لک زده...
...
اگه الان اینجا بود...
مثل پارسال...
کلی بهمون خوش میگذشت...
بـــــــــــــــــــــــزرگ مینوشتم...
هــــــــــــــــــــر ســــــــــــال بیشــــــــتر دوســــــتت دارم...
اونم مثه پارسال...
بــــــــــــــــــــــزرگ مینوشت...
هـــــــــــــــــــر ســـــــــــــال مـــــــــــــن بیـشــــــــــــــتر...!!!
...
ای کاش بود...
باز هلم میداد تو آبو خیسه آب میشدم...
منم دنبالش میکردمو باز...
وسط ماسه ها...
باهم میشستیم...
از آرزوهاش میگفتو منم قول میدادم...
برآورده ش کنم...
کلی بهمون خوش میگذشت...
با این تفاوت که امسال دوتا دختره ماه هم کنارمون بودن...
دستشونو میگرفتیمو میبردیمشون لب آب...
آب پاهای کوچولوشونو نوازش میکردو کلی ذوق میکردن...
مامانشون از قصه های دریا براشون میگفتو منم...
بغلشون میکردم...
میبردمشون تو دریا...
...
ای کاش بود...
امسال به هر قیمتی یه خونه شمال میگرفتم...
زود میاوردمش پیشت...
زودتر میجنبیدم...
که هیشکی نتونه دستاشو از دستم بکشه...
که هیشکی نتونه منواز دلش بیرون کنه...
که هیشکی نتونه قصر یخیمو تو دلش، آب کنه...
...
ای کاش بود...
خیلی بهش خوش میگذشت...
به همـــــه مون خوش میـــگذشت...
...
شب تو ویلا...
درست با یه منظره سمته دریا...
توهمون حال که موسیقیه امواج به خونه آرامش میده...
کلی با دخترام بازی میکردیم...
آخر شبم که میخابیدن...
فرشته مو بغل میکردم...
لبمو میذاشتم رو لبشو باز به قلبش...
عشــــــــــق تزریق میکردم...
حرارت تنش منو داغ میکردو منم...
از خودم جداش نمیکردم...
زمزمه میکرد دوسم داره و منم غرق عطر بی نظیرش...
میگفتم دوسش دارم...
...
میبینی دریا...؟
کلی آرزو دارم که رو دلم مونده...
کلی آرزو که قرار نیست برآورده بشه...
کلی آرزو که انگار به گوش خداهم نرسیده...
میبینی دریا...؟
خیلی دلم شکسته...
با تموم تار و پودم عاشقش بودمو حالا...
حتی براش از تموم قولایی که بهم داد؛ بی ارزش ترم...
...
میبینی دریا...؟
...
دریا دلم گرفته...
بعده رفتنش...
جز این دوتا فرشته ی کوچولو...
هیچکسو ندارم که فقط دوکلمه...
دردای دل واموندمو بش بگم...
برا این دوتاام که نمیشه درددل کرد...
چطور بگم مادرشون مارو تنها گذاشته...؟
چطور بگم مادرشون قید منو اونارو زده...؟
چطور بگم مادرشون به عشق پاکمون خیانت کرده...؟
...
هربار که عکس مامانشونو میبیننو بهونه شو میگیرن...
میگم یروز دوباره برمیگرده...
میگم یروز حتی شده فقط بخاطر شما...
اما برمیگرده...
میگم یروز دوباره تو بغل خودش خوابتون میبره...
میگم یروز دوباره خودش براتون قصه میگه...
میگم یروز برای همیشه جای خالیش با خودش، پر میشه...
...
نمیدونم دریا...
نمیدونم اینا یه مشت دروغه محض تسکینه بچه هام...
یه مشت توهمه محض آرامشه خودم...
یا عینه حقیقته و تقدیر...
برگشتنه فرشته مه...؟
نمیدونم...
...
دریا...؟
صددرصد میان اینجا...
هنوز دوستت داره...
اگه یوقت باعشقش اومدن اینجا...
نگی من اومدم باهات درددل کردما...
دل عشقم میشکنه...
اونوقت دیگه من نیستم که بیام تسکینش بدم...
شاید عشق تازه شم نیاد سراغش...
غصه ها رو دلش بمونه...
...
میگن اگه زیاد غصه رودل آدم بمونه...
آدمو مریض میکنه...
راست میگن، من خودم خیلی وقته مریضم...
اما یوقت به عشقم نگی که غصه رو دلش بشینه...
زبونم لال، مریض شه ها...
...
بذار اصن نفهمه من چجوری دارم آب میشم...
بذار اصن ندونه من چجوری دارم خرد میشم...
بذار اصن نبینه من چجوری دارم میشکنم...
بذار اگه خوشبخته...
باز با خیــــال راحت...
کنار عشق تازه ش زندگی کنه...
...
.....
راستی دریا...؟
تو بگو...
من بدم...؟
من بی غیرتم...؟
من نامردم...؟
من میخام با احساساتش بازی کنم...؟
من انقد کثیفو پستم...؟
اگه نه خب پس چرا اون انقد پشتم بد میگه...؟
چرا میگه من نامردم...؟
چرا میگه من پستم...؟
چرا میگه دوسم نداره...؟
آخه دریا به جون دوتا فرشته هام...
من بیشتر از خودم دوسش داشتم...
من اگه جونمو هم میخاست، بهش میدادم...
من دار و ندارمو پای عشقش میدادم...
دریا...
اون دار و ندار من بود...
دار و ندارمو ازم گرفتو پس چرا حالا...
به هرکی میرسه پشت من بد میگه...؟
چرا میخاد خرابم کنه...؟
چرا میخاد منو بشکنه...؟
چرا محبتام انقد زود...از یادش رفت...؟
چرا...؟
........
...
میبینی دریا...؟
چه زود میـــــگذره...
انگار همین دیروز بود درست همینجا کنارش نشسته بودم...
انگار همین دیروز بود که میگفت دوسم داره...
انگار همین دیروز بود که بچه هام به دنیا اومدن...
...
خداکنه همین جور زودم بگذره...
بخدا تحمل لحظه های بدونه اون...
خیلی خیلی مشکله...
...
اگه یروز اومدن اینجا...
وقتی عکسش افتاد تو آب...
لطفا عکسشو پیش خودت نگه دار...
بذا دفعه ی بعد که اومدم پیشت...
عکسشو بدی بهم...
...
بخدا انقد دخترام خوشحال میشن وقتی عکس مامانشونو میبینن که نگو...
...
خب حق بده بهشون دریا...
خیلی وقته مادرشونو ندیدن...
خیلی وقته دستای مادرشونو لمس نکردن...
خیلی وقته تو آغوش مادرشون نخابیدن...
حق بده اگه یه عکس ساده دلشونو کلی شاد کنه...
حق بده اگه یه عکس ساده، به وجود پاکشون آرامش بده...
حق بده...
...
دریا میخام دست بچه هامو بگیرم...
همونجور که به عشقم قول داده بودم...
بیام برای همیشه اینجا یه خونه بگیرم...
ممکنه فرشته م که بشنوه...
نه بخاطر من، لااقل بخاطر تو برگرده پیشمون...
تازه اینجوری...
دیگه هیشکی هم دوروبرم نیست که بهم زخم زبون بزنه...
که بهم طعنه بزنه و تنهاییمو به رخم بکشه...
میتونم تا آخر عمر...
خوشحالو خوشبخت...
پر از آرامــش...
با دخترام...هستی و خاطره...
کنارت زندگی کنم...
اینجوری آینده ی دخترام تضمینه...
تازه خودمم با وجود تو...
هیچوقت عشقمو فراموش نمیکنم...
همیشه به عشق دوست داشته اون...
دوستت خواهم داشت...
همینجور که امروز...
که حالا...
که الان دوستت دارم...
...
دیگه وقته رفتنه...
هوا داره تاریک میشه و باید با دخترام...
برگردیم ویلا...
...
خیلی مهمون نوازی دریا...
امروز کلی دل بچه هامو شاد کردی...
تازه کلی هم با سکوتت...
با گوش دادنت به حرفام...
به من تسکین دادی...
خیلی وقت بود اینجوری با کسی درددل نکرده بودم...
خیلی وقت بود...
...
.......
...
راستی قبل رفتنم؛ تا هنوز یادم نرفته...
دریا...
میخام یه امانتی بسپارم بهت...
یه امانتی که میتونه زندگیمو قشنگ کنه...
...
میخام بــــــــــــــــــزرگ رو ماسه ها بنویسم...
خــــــــــــــــــــــدا مــــــــــــــــــــــــــــن عشقــــــــــــــــــــمو میـــــــــــخام...
من که نوشتم تموم شد...
تو بیا برش دار...
تو دلت نگه دارو هروقت خدارو دیدی...
از طرف من اینو بده بهش...
بگو اینو یکی داد...
که دیگه از دعای سرنمازش جواب نمیگرفت...
بگو یکی داد که دیگه از دعای بعده قرآن خوندنش جواب نمیگرفت...
بگو اینو یکی داد که دیگه نذر میکردو جواب نمیگرفت...
...
بگو اینو داد که دوباره عشقشو بهش پس بدی...
...
بگو اینو داد که همونجور که گرفتیش...
پسش بدی...
...
بگو اینو داد که دوباره آرامشو به دلش برگردونی...
...
اگر دیدی قبول نکردو مخالفت کرد...
اصرار نکن...
بـــــــگو اینو داد...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
عشقش بیاد به خابش...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
دستای عشقشو تو خاب بگیره...
...
که لااقل...
فقط یه شب دوباره...
...
..........
.................
...............................
.................
..........
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماهی بودی...
دریا بودم...
خاستی غرورمو بشکنی و آهو شدی...
دشت بودم...
خاستی زیرپا بذاریمو سنگ شدی...
کوه بودم...
خاستی شکستمو ببینی و پرنده شدی...
...
پر زدی...
رفتیو به خیال، بدون وجود من...
به اوج رسیدی...
با خودت گفتی من از همه بی نیازمو تو آسمون پر گرفتی...
...
کجا پرنده به اوج میرسه بدون آسمون...؟
...
سکوت کردم، که با آرامش پر بگیری...
پله ی صعودت شدمو تو هرگز...
نفهمیدی که من...
...
خوده آسمون بودم...
...
............
......................
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی دوستای گلم که تا آخر پست همراهم بودین...
نوشته ای کلاسیک که وقته نوشتنش کلی منو آروم کرد...
نوشته ای که فقط...
بخاطر اون عشقی نوشتم که کلی دریارو دوست داشت...
نوشته ای که کاملا عاشقانه س...
امیدوارم هرجا که هست...
به وسعت دریا خوشبخت باشه...
به خروشانیه دریا شاد باشه و آرامش...
به زلالی دریا زندگیشو پر کنه...
...
اگرچه مدتهاس زندگیم...
مردابی شده...
بدون حرکت...بدون عشق...بدون شور...
...
براتون آرزوی دلای دریایی دارم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگی دیوونه بـود...
میگی دوســم نداشـت...
میگی ترحـــــم میکــرد...
میگی مرد زندگــــی نبـود...
میگی مـــــرد نبود...
میگی دروغگـــو بود...
میگی دلش از سنگ بود...
میگی فکر تسکین خودش بود...
میگی یکی دیــگه تو دلـــــش بود...
میگی پست و بی آبرو بود...
میگی لیاقتش شکستن بود...
میگی لایـــق مــن نبود...
میگی دوســش ندارم...
میگی... ... ... ... ... ... ... ...
...................
.........
.....
...
میگم فرشته بود...
میگم عاشــــقم بــود...
میگم بهم محبت میکرد...
میگم زن زندگـــــــی بود...
میگم خانــوم بود...
میگم پاک و زلال بود...
میگم دلـــــش دریـا بــود...
میگم همه ش به فکرمـن بود...
میگم کسی رو جز من به دلش راه نداد...
میـــگم با وقارو متیـــــن بود...
میگم لیاقتش بهترازمن بود...
میگم براش کــــــــم بودم...
میگم عاشقـشـــــــم...
میگم... ... ... ... ... ... ... ... ...
...
.....
.........
.....................
خنده داره...
نه...؟
...
آره...
خنده داره اینکه میری و پشت سر...
برای شکستنــــم...
هرکار میکنی...
...
به هرکس میرسی...
دستاشو میگیری که من بسوزم...
...
به هرچی میرسی...
به رخم میکشی که من بشکنم...
...
به هرجا میرسی...
پشت بهم میکنی، که من بمیرم...
...
......
...
انگار فراموشت شده...
...
آره...
...
انگار یادت رفته به هرجاهم رسیدی...
من پشتت بودم...
...
من همیشه پشتت بودمو باز...
به هرجا میرسی...
به من پشت میکنی...
...
قید سرنوشتتو زدی که خوشی رو از دلم بگیری و حیف...
یادت رفته قید سرنوشتمو زدم...
که تو خوشبخت باشی...
...
حاضری برای شکستنه من...
غـــرورتو بشکنی و انگار یادت رفته...
غرورمو شکستم که فقط تو...
رنگ غم نبینی...
...
حاضری دار و ندارتم بدی، که فقط...
بشنوی من رو به سقوطمو باز...
یادت رفته...
دار و ندارمم دادم...
فقط محض صـــعود تو...
...
یه عمر، زندگی کردم...
تا فقط تو رنگ خوشبختی ببینی و یه عمر...
تلاش میکنی...
خوشبختیمو ازم بگیری...
...
برای شکستنم تلاش میکنی و انگار...
یادت رفته منو...
...
یادت رفته کسی رو که برای خوشبختیت، با دنیا جنگید...
برای آرامشت، تو روی سرنوشت وایسادو...
برای دلگرمیت...غصه هاشو تو وجودش کشت...
...
برای شکست کسی میجنگی...
که جونشو میداد، پای پیروزیت...
...
برای شکست کسی...
که دنیاهم که روبروت بود...
پشتتو خالی نکردو حالا...
به جرم نامردی...
از دلت تبعید شد...
...
برای منی...
که عاشقانه عاشقت بودمو آسون...
دستاتو از دستم کشیدی...
...
سرتو از شونه م برداشتی و دلتواز دلم...
بریدی...
...
احساسمو زیرپات گذاشتی و باز...
خم به ابرو نیاوردم...
...
.......
...
خم به ابرو نیاوردم...
درست تو لحظه هایی که نبودنت، تنها همدم تنهاییم بود...
درست تو لحظه هایی که صدای گریه ی دوتا بچه، به دیوار قلبم چنگ مینداخت...
درست تو لحظه هایی که عطرت میومدو خودت باهاش نبودی...
درست تو لحظه هایی که جات خالی بودو حتی...
خیالی نبودی...
...
........
...
میری و پشت سر...
میشکنی کسی رو که پشت سر...
خوشبختیت، تموم آرزوشه...
...
میری و پشت سر...
خراب میکنی کسی رو که پشت سر...
آرامشت، تموم آرزوشه...
...
میری و پشت سر...
له میکنی، کسی رو که پشت سر...
دوباره دیدنت، هنوز آرزوشه...
...
.........
...
هوای رفتن به سرت بودو یه تلنگر...
برای همیشه ازت دور بودن کافی...
...
دنبال بهونه...
برای جدایی و دنبال نقشه...
برای بهونه...
...
پشتمو خالی کردی و درست...
تو اون لحظه ها که بهت محتاج بودم...
دستاتو از دستم کشیدی...
...
خوابیدی رو موج سرنوشت...
دریغ از اینکه من هنوز...
چشم انتظار توام...
...
درست وقتی سرنوشت...
برای دزدیدنت از من آماده شد...
چشماتو بستی و وقتی بازشون کردی...
سرنوشت...
برای همیشه تورو دزدیده بود...
...
نبودمو بهونه کردی و به جرم نامردی...
برای همیشه از دل عاشقم...
بریدی...
...
......
...
پشت سر خراب میکنی...
پشت سر زیرپات میذاری کسی رو که...
حتی پشت سر؛ به افتادنت راضی نیست...
پشت سر میشکنی کسی رو که حتی پشت سر...
به شکستنت راضی نیست...
...
خنده داره باور تو...
از منی که تار و پودم...
پر از عشقه توئه و خنده داره باور من...
از تویی که از جنس سنگی...
...
باور تو از من تاریکی و شکستنو سیاهیه و باور من از تو...
پاکی و روشنی و عشق...
...
تو دنبال بهونه ی شکستنه منو من دنبال بهونه ی داشتنت...
...
تصویر من تو چشم تو...
یه بی وفای پستو نامردو تصویر تو، تو چشم من...
یه فرشته ی پاک آسمونی...
...
خنده داره باور ما...
از خودمون...
درست روبروی خودمون...
...
خنده داره باور تو...
از من...
که پر از سیاهیه و خنده داره باور من...
از تو...
که لطیفو پر از عشقه...
...
......
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که غصه هاشو تو دلش میریخت...
مبادا غم به چشمای نازت بیاد...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که غصه هاتو میخورد...
مبادا اشک از چشمای نازت بباره...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود خنده هاشو با تو شریک میشد...
مبادا گرد غصه رو دلت بشینه...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که از با تو بودن جون میگرفت...
...
کی بود که از با تو بودن عاشق میشد...
و کی بود که با تو بودن هنوز...
آرزوشه...
...
گل من...
یادت رفته انگار...
که به هرجا هم که الان رسیدی...
همیشه دست من بود که رو شونه هات بود...
همیشه دعای من بود که پشت پات بودو همیشه حمایته من بود...
که به تو اعتماد، هدیه میداد...
...
یادت رفته، کسی رو که غرور امروزتو مدیونشی...
...
یادت رفته کسی رو که خوشبختیه امروزتو مدیونشی...
...
یادت رفت...
...
........
............
........
...
بمونو تحمل کن...
نمیخام برگــــــردی...
بمونو باز خوشبخت باش...
با کسی که خوشبختیمو دزدید...
بمونو بخند با کسی که حسرت خنده رو به لبام گذاشت...
ولی لااقل...
خراب نــــکن...
منی رو که همیشه پشتت بودم...
خراب نکن...
منی رو که همیشه عاشقت بودمو خراب نکن...
منی رو که آرزوم خوشبختیه توئه...
...
من به همین زندگیه خیالی قانعم...
تو فقط...
بیشتر خرابم نکن...
...
من با همین بچه های خیالی خوشبختمو تو فقط...
بیشتر خرابم نکن...
...
وفا داشته باش...
...
بیشتر خراب نکن...
کسی که دار و ندارش از تو...
یه زندگی خیالیه...
...
خراب نکن...
کــــــــسی رو که...
...........
........
......
....
...
..
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکاری کردم به چشت اصلا نیومد
ببخش عزیزم که همین ازم براومد
چی شد اون حس زلالت اون دل ساده و صاف
لااقل دستشو ول کن، جلو من، بی انصاف
تا یکی اومد سراغت، دل من رو پس زدی...
تو کنار کشیدی اما، کاش کنار میومدی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی دوستای گلم که تا آخر مطلب همراهم بودین...
ادامه مطلب...
با همون سورپرایزی که قولشو داده بود...
و اطلاعاته کامل اثر...
...
دوستتون دارم...
با آروزی موفقیت...
در پناه خدای تک ضرب های لحظه هام...
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Power By:
LoxBlog.Com |