کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

منــــــــــــــو دریــــــا




دریــــا...؟
سلام...
منو یادتـــه...؟
سال پیش؛ با یه فرشته اومده بودم پیشت...
کلی هم باهم خاطره ساختیم...
رو همین ماسه ها نوشتم...
تا ابد مال همیم...
فرشته مم، جلوش نوشت...
دریا شاهده عشق ماس...
منم بـــــــــــــــزرگ نوشتم...
دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم...
اونم بـــــــــــــــزرگ نوشت...
مــــــــــــــــــــــــــــــن بیـشتــــــــــــر...
...
یادت اومد...؟
...
.....
یادش بخیر...
یادته هلم داد تو آب...؟
تموم هیکلم خیـــــــسه آب بود...!
منم به تلافی،  شروع کردم آب ریختن روش...
اومد از دستم فرار کنه که رو ماسه ها خورد زمین...
رفتم پیشش، کنارش نشستمو...
چقــــــــــدر خندیدیم...
...
بهم گفت قول بده زود به زود بیایم دریا...
خیلی خوش میگذره...
منم با همون لبخند همیشگی...
دستاشو گرفتم...
نگاهش کردمو قول دادم که زود به زود بیارمش دریا...
...
یادش بخیر...
صبح تا شبو دوست داشت کنار تو باشه...
هرجاهم میبردمش آخر، سر از دریا درمیاوردیم...
خیلی دوستت داشت...
از کنارت بودن آرامش میگرفتو...
با تو بودن آرومش میکرد...
...
بهم میگفت...
دوسدارم بیایم اینجا، دور از تموم دقدقه ها...
دور از تموم دوست و آشنا...
با خیال راحت،باهم زندگی کنیم...
میگفت اینجوری دست هیشکی بهمون نمیرسه...
هیشکی نمیتونه زندگیمونو خراب کنه...
هیشکی نمیتونه غم به دلمون راه بده...
میگفت اینجوری تا همیشه باهم خوشبختو آرومیم...
منم قول دادم یه خونه، شمال بگیرم...
یه خونه کنار دریا بگیرم، که تا همیشه زیر سقفش...
خوشبخت زندگی کنیم...
...
سخت بود...
جدایی از دوست و آشنا برام سخت بود...
اینکه یه جا زندگی کنی که از اقوام و آشناها دور باشی؛ سخت بود...
اما هیچی اندازه داشتنه اون برام شیرین نبود...
حاضر بودم از تموم دوستو آشنا دست بکشم، تا فقط اون مال من باشه...
...
هروقت به تعطیلات میخوردیم...
میگفت بیارمش شمال...
میخاست بیارمش پیش تو...دریا...
...
تورو به تموم ایران...
یا اصن به تموم دنیا ترجیح میداد...
منم اگرچه دلم بیشتر با جنوب بود...
اما بخاطر عشقم، همیشه شمال میاوردمش...
...
چه خاطرات شیرینی بود...
روزای کنارهم بودنمونو چقدر لذت بخش بود...
خاطراتمون کنار دریا...
...
........
............
........
...
دریا...؟
میبینی...؟
میبینی دیگه عشقم نیست...؟
آره...
رفت...
 رفت با یکی دیگه...
رفت با یکی که میگن خیلی دوسش داره...
با یکی که میگن خیلی عاشقشه...
با یکی که میگن خیلی به دلش نشسته...
...
میگن خیلی باهم خوشبختن...
خداروشکر...
...
دیروز که خاستم راه بیفتم بیام پیشت...
خودش نبود...
عکسشو برداشتمو با همین دوتا فرشته کوچولو...
راهی شدیم اینجا...
...
بین راه مدام کنارم حسش میکردم...
...
مثل قدیم کنارم نشسته بودو با همون متانت...
با همون غرور و با همون وقار...
درست با همون لبخند گرم همیشگی...
نگاهم میکرد...
...
دلم براش لک زده...
...
اگه الان اینجا بود...
مثل پارسال...
کلی بهمون خوش میگذشت...
بـــــــــــــــــــــــزرگ مینوشتم...
هــــــــــــــــــــر ســــــــــــال بیشــــــــتر دوســــــتت دارم...
اونم مثه پارسال...
بــــــــــــــــــــــزرگ مینوشت...
هـــــــــــــــــــر ســـــــــــــال مـــــــــــــن بیـشــــــــــــــتر...!!!
...
ای کاش بود...
باز هلم میداد تو آبو خیسه آب میشدم...
منم دنبالش میکردمو باز...
وسط ماسه ها...
باهم میشستیم...
از آرزوهاش میگفتو منم قول میدادم...
برآورده ش کنم...
کلی بهمون خوش میگذشت...
با این تفاوت که امسال دوتا دختره ماه هم کنارمون بودن...
دستشونو میگرفتیمو میبردیمشون لب آب...
آب پاهای کوچولوشونو نوازش میکردو کلی ذوق میکردن...
مامانشون از قصه های دریا براشون میگفتو منم...
بغلشون میکردم...
میبردمشون تو دریا...
...
ای کاش بود...
امسال به هر قیمتی یه خونه شمال میگرفتم...
زود میاوردمش پیشت...
زودتر میجنبیدم...
که هیشکی نتونه دستاشو از دستم بکشه...
که هیشکی نتونه منواز دلش بیرون کنه...
که هیشکی نتونه قصر یخیمو تو دلش، آب کنه...
...
ای کاش بود...
خیلی بهش خوش میگذشت...
به همـــــه مون خوش میـــگذشت...
...
شب تو ویلا...
درست با یه منظره سمته دریا...
توهمون حال که موسیقیه امواج به خونه آرامش میده...
کلی با دخترام بازی میکردیم...
آخر شبم که میخابیدن...
فرشته مو بغل میکردم...
لبمو میذاشتم رو لبشو باز به قلبش...
عشــــــــــق تزریق میکردم...
حرارت تنش منو داغ میکردو منم...
از خودم جداش نمیکردم...
زمزمه میکرد دوسم داره و منم غرق عطر بی نظیرش...
میگفتم دوسش دارم...
...
میبینی دریا...؟
کلی آرزو دارم که رو دلم مونده...
کلی آرزو که قرار نیست برآورده بشه...
کلی آرزو که انگار به گوش خداهم نرسیده...
میبینی دریا...؟
خیلی دلم شکسته...
با تموم تار و پودم عاشقش بودمو حالا...
حتی براش از تموم قولایی که بهم داد؛ بی ارزش ترم...
...
میبینی دریا...؟
...
دریا دلم گرفته...
بعده رفتنش...
جز این دوتا فرشته ی کوچولو...
هیچکسو ندارم که فقط دوکلمه...
دردای دل واموندمو بش بگم...
برا این دوتاام که نمیشه درددل کرد...
چطور بگم مادرشون مارو تنها گذاشته...؟
چطور بگم مادرشون قید منو اونارو زده...؟
چطور بگم مادرشون به عشق پاکمون خیانت کرده...؟
...
هربار که عکس مامانشونو میبیننو بهونه شو میگیرن...
میگم یروز دوباره برمیگرده...
میگم یروز حتی شده فقط بخاطر شما...
اما برمیگرده...
میگم یروز دوباره تو بغل خودش خوابتون میبره...
میگم یروز دوباره خودش براتون قصه میگه...
میگم یروز برای همیشه جای خالیش با خودش، پر میشه...
...
نمیدونم دریا...
نمیدونم اینا یه مشت دروغه محض تسکینه بچه هام...
یه مشت توهمه محض آرامشه خودم...
یا عینه حقیقته و تقدیر...
برگشتنه فرشته مه...؟
نمیدونم...
...
دریا...؟
صددرصد میان اینجا...
هنوز دوستت داره...
اگه یوقت باعشقش اومدن اینجا...
نگی من اومدم باهات درددل کردما...
دل عشقم میشکنه...
اونوقت دیگه من نیستم که بیام تسکینش بدم...
شاید عشق تازه شم نیاد سراغش...
غصه ها رو دلش بمونه...
...
میگن اگه زیاد غصه رودل آدم بمونه...
آدمو مریض میکنه...
راست میگن، من خودم خیلی وقته مریضم...
اما یوقت به عشقم نگی که غصه رو دلش بشینه...
زبونم لال، مریض شه ها...
...
بذار اصن نفهمه من چجوری دارم آب میشم...
بذار اصن ندونه من چجوری دارم خرد میشم...
بذار اصن نبینه من چجوری دارم میشکنم...
بذار اگه خوشبخته...
باز با خیــــال راحت...
کنار عشق تازه ش زندگی کنه...
...
.....
راستی دریا...؟
تو بگو...
من بدم...؟
من بی غیرتم...؟
من نامردم...؟
من میخام با احساساتش بازی کنم...؟
من انقد کثیفو پستم...؟
اگه نه خب پس چرا اون انقد پشتم بد میگه...؟
چرا میگه من نامردم...؟
چرا میگه من پستم...؟
چرا میگه دوسم نداره...؟
آخه دریا به جون دوتا فرشته هام...
من بیشتر از خودم دوسش داشتم...
من اگه جونمو هم میخاست، بهش میدادم...
من دار و ندارمو پای عشقش میدادم...
دریا...
اون دار و ندار من بود...
دار و ندارمو ازم گرفتو پس چرا حالا...
به هرکی میرسه پشت من بد میگه...؟
چرا میخاد خرابم کنه...؟
چرا میخاد منو بشکنه...؟
چرا محبتام انقد زود...از یادش رفت...؟
چرا...؟
........
...
میبینی دریا...؟
چه زود میـــــگذره...
انگار همین دیروز بود درست همینجا کنارش نشسته بودم...
انگار همین دیروز بود که میگفت دوسم داره...
انگار همین دیروز بود که بچه هام به دنیا اومدن...
...
خداکنه همین جور زودم بگذره...
بخدا تحمل لحظه های بدونه اون...
خیلی خیلی مشکله...
...
اگه یروز اومدن اینجا...
وقتی عکسش افتاد تو آب...
لطفا عکسشو پیش خودت نگه دار...
بذا دفعه ی بعد که اومدم پیشت...
عکسشو بدی بهم...
...
بخدا انقد دخترام خوشحال میشن وقتی عکس مامانشونو میبینن که نگو...
...
خب حق بده بهشون دریا...
خیلی وقته مادرشونو ندیدن...
خیلی وقته دستای مادرشونو لمس نکردن...
خیلی وقته تو آغوش مادرشون نخابیدن...
حق بده اگه یه عکس ساده دلشونو کلی شاد کنه...
حق بده اگه یه عکس ساده، به وجود پاکشون آرامش بده...
حق بده...
...
دریا میخام دست بچه هامو بگیرم...
همونجور که به عشقم قول داده بودم...
بیام برای همیشه اینجا یه خونه بگیرم...
ممکنه فرشته م که بشنوه...
نه بخاطر من، لااقل بخاطر تو برگرده پیشمون...
تازه اینجوری...
دیگه هیشکی هم دوروبرم نیست که بهم زخم زبون بزنه...
که بهم طعنه بزنه و تنهاییمو به رخم بکشه...
میتونم تا آخر عمر...
خوشحالو خوشبخت...
پر از آرامــش...
با دخترام...هستی و خاطره...
کنارت زندگی کنم...
اینجوری آینده ی دخترام تضمینه...
تازه خودمم با وجود تو...
هیچوقت عشقمو فراموش نمیکنم...
همیشه به عشق دوست داشته اون...
دوستت خواهم داشت...
همینجور که امروز...
که حالا...
که الان دوستت دارم...
...
دیگه وقته رفتنه...
هوا داره تاریک میشه و باید با دخترام...
برگردیم ویلا...
...
خیلی مهمون نوازی دریا...
امروز کلی دل بچه هامو شاد کردی...
تازه کلی هم با سکوتت...
با گوش دادنت به حرفام...
به من تسکین دادی...
خیلی وقت بود اینجوری با کسی درددل نکرده بودم...
خیلی وقت بود...
...
.......
...
راستی قبل رفتنم؛ تا هنوز یادم نرفته...
دریا...
میخام یه امانتی بسپارم بهت...
یه امانتی که میتونه زندگیمو قشنگ کنه...
...
میخام بــــــــــــــــــزرگ رو ماسه ها بنویسم...

خــــــــــــــــــــــدا مــــــــــــــــــــــــــــن عشقــــــــــــــــــــمو میـــــــــــخام...
من که نوشتم تموم شد...
تو بیا برش دار...
تو دلت نگه دارو هروقت خدارو دیدی...
از طرف من اینو بده بهش...
بگو اینو یکی داد...
که دیگه از دعای سرنمازش جواب نمیگرفت...
بگو یکی داد که دیگه از دعای بعده قرآن خوندنش جواب نمیگرفت...
بگو اینو یکی داد که دیگه نذر میکردو جواب نمیگرفت...
...
بگو اینو داد که دوباره عشقشو بهش پس بدی...
...
بگو اینو داد که همونجور که گرفتیش...
پسش بدی...
...
بگو اینو داد که دوباره آرامشو به دلش برگردونی...
...
اگر دیدی قبول نکردو مخالفت کرد...
اصرار نکن...
بـــــــگو اینو داد...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
عشقش بیاد به خابش...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
دستای عشقشو تو خاب بگیره...
...
که لااقل...
فقط یه شب دوباره...

...
..........
.................
...............................
.................
..........
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماهی بودی...
دریا بودم...
خاستی غرورمو بشکنی و آهو شدی...
دشت بودم...
خاستی زیرپا بذاریمو سنگ شدی...
کوه بودم...
خاستی شکستمو ببینی و پرنده شدی...
...
پر زدی...
رفتیو به خیال، بدون وجود من...
به اوج رسیدی...
با خودت گفتی من از همه بی نیازمو تو آسمون پر گرفتی...
...
کجا پرنده به اوج میرسه بدون آسمون...؟
...
سکوت کردم، که با آرامش پر بگیری...
پله ی صعودت شدمو تو هرگز...
نفهمیدی که من...
...
خوده آسمون بودم...
...
............
......................

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی دوستای گلم که تا آخر پست همراهم بودین...
نوشته ای کلاسیک که وقته نوشتنش کلی منو آروم کرد...
نوشته ای که فقط...
بخاطر اون عشقی نوشتم که کلی دریارو دوست داشت...

نوشته ای که کاملا عاشقانه س...
امیدوارم هرجا که هست...
به وسعت دریا خوشبخت باشه...
به خروشانیه دریا شاد باشه و آرامش...
به زلالی دریا زندگیشو پر کنه...
...
اگرچه مدتهاس زندگیم...
مردابی شده...
بدون حرکت...بدون عشق...بدون شور...
...
براتون آرزوی دلای دریایی دارم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



نظرات شما عزیزان:

سلی
ساعت12:20---16 دی 1391
سلاااااام داداشییییییییییییییییییییییییی عالییییییییییییییییییییییییی بود مثه همیشه......آآآآآآآآآپم بدووووووووووووووووووو

rose
ساعت14:32---13 دی 1391
عالی بود خیلی قشنگ بود

مینا
ساعت12:45---13 دی 1391
از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار!



مثل همیشه عالی بودی داداشی گلم
خیلی قشنگو رمانتیک بود
مثل همیشه بی نظیری
تا کور شود هر آنکه نتواند دید!!!!!!!!!!!!!; ))


سپیده
ساعت11:37---13 دی 1391
خیلی عالی بود لگافت جووووونم!به قول تک تک بروبچ تو اگه کتاب بنویسی میلیاردر میشی!
به نظزم که پستات نظیر ندارن!!! بی نظیرن ن ن ن ن داداشی!!!
این قضیه کامپین چیه؟؟؟؟؟؟شیرین چی وگوئه؟؟؟
به هر حال...دوستت دارم داداشی...مواظب خودت باش...بووووووووووووووووووووس...با ی بای


شیرین
ساعت11:34---13 دی 1391
داداشی؟
خیلی حالمو گرفت!
همیشه پستایت که به نوعی درددله اشک منو درمیاره! بخدا محشری!
مطمئنا صدای دلت به گوش عشقت که سهله، به گوش آسمونم میرسه!
راستی داداشی داشتم لیسته کامپین هارو چک میکردم، چرا اسمت تو لیسته«دیگه میرم» نیست؟! همکاری نداشتی؟


نفس عشق
ساعت11:29---13 دی 1391
سلام دوست گلم! وبلاگت خیلی قشنگه!
من لینکت میکنم توام حتما منو بلینک!
راستی درباره انجمنتم حتما بهم خبر بده! دوست دارم باهات همکاری کنم! عالی بودی!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,SUSU,amouros,lovely,عاشقانه,غمگین,دلشکسته,کلبه مقدس,لگافت,ساعت 11:7 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com