کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

آخرین خاطـــــــــــره...



آسمان اتاق دیگر...
هرگز ابری نیست...

اتاق من شهریست...
زیر امواج مغرور آفتاب...
شهریست...
در بستر عاشقانه ترین داستان...
شهریست...
در هیاهوی سکوت دریا...
...
جاده ای از اتاق من به بن بست نمی رسد...
دیوار ها هنوز دیوارند...
راه ها را شناخته ام...
...
امروز...
من در پهنای دامنه ی بلند ترین قله ایستاده ام...
به انتظار فردا...
که بر بلندای بلندترین قله بایستم...
...
دیروز گذشت...
مملو از خاطرات...
چون رودخانه ای خروشان در جریان گذر لحظه ها...

امروز فرصت زندگی دارم...

دیروز آموختم هر هما، همای سعادت نیست...
و امروز یاد میگیرم سعادت در نگاه آدم هاست...
نه هما...!

چشم هایم را شسته ام...
جور دیگر می بینم...

زندگی را از پنجره ی اتاقی میبینم...
که دیگر هستی ام را در کنار خاطره نخواهم دید...


آمیخته به احساس غرور...
در آستانه جاده ای که به اوج راه دارد...
جاده ای از جنس خوشبختی...

و هزار بار سپاسگذارم...
گذشته ام را بخاطر آموخته هایم...
حالم را بخاطر آرامشم...
و آینده ام را بخاطر جایگاهم...

سپاسگذارم هر آنچه از کسی یاد گرفتم...
که معشوق نامیدمش...
بی خبر از آنکه فقط...
هیجانی بود زودگذر...

سپاسگذارم از گردابی که...
زندگی هرکس را به فراموشی میسپرد و باز...
در برابر رقص امواجش محکم ایستادم...

حال...
من در آستانه ی پیروزی ایستاده ام...
جاده تا افق پیداست...
سینه ام لبریز از غرور و خوشبختی و آرام زمزمه می کنم...

زنده باد زندگی...
          
                زنده باد...


...
.....
.........
...............
.........
.....
...

سلام به تموم هم کلبه ای های عزیز...
تمام دوستان خوبی که در بودن من بودند...
و در نبود من نرفتند...
امیدوارم هرکجای این کره غریب که هستین...
کلبه تون همیشه گرم و آباد باشه...

متن بالا گزیده ای بود از مقدمه کتابم که امسال به انتشار میرسه...

و اما برای این پست...

دوستای گل خوشبختانه یا متاسفانه...
باید مدتی رو خاموش، در کلبه ی مقدسم سر کنم...
مدتی بی صدا و فقط مشغول گسترش کلبه باشم...
امسال...
سال 1392...
برای من آغاز بهترین اتفاقات...
قشنگترین لحظات...
و ناب ترین خاطرات خواهد بود...

امسال...
از روز نخست...
برای من و ( همدم خاص لحظه های بی انتهام) ...
قشنگ و خاطره انگیز بود و یقین دارم که همچنان هم ادامه خواهد یافت...
شروع سال برای من...
مصادف شد با در آوردن حلقه ی خاطرات کسی...
که ناشیانه دست های سرد و محتاجشو...امن و گرم پنداشتم...
شروع سال...
مصادف شد با آغاز مسیر تازه ای در گستره ی بینش من...
و دست کردن حلقه خوشبختی...

این اتفاقات ادامه داشت و به یقین به بزرگترین اتفاق زندگی من...
درست در هفتم اردیبهشت نود و دو انجامید...
اتفاقی که فقط یکبار و برای همیشه امکا پذیره...

در پس لحظات نابه نود و دویی...
انگیزه و هدفم برای آینده ای که خواهم ساخت روشن تر شد...

امسال به عنوان سال آغاز فعالیتهای رسمی من...
مطمئنا با زیبایی هایی خاصی همراه خواهد بود...

امسال...
همراه با بزرگترین اتفاق عاشقانه نود و دویی...
همراه با انتشار کتاب من...
همراه با دعوت خانه ترانه به عنوان ترانه سرا ...
همراه با آغاز فعالیت ترانه سرایی من با هنرمندان مطرح...
و همراه با لحظات ناب و خاص دیگر...
مطمئنا سال پر حرکت و پر برکتی خواهد بود...

اگرچه مدت زیادیه روزهام وقت برای استراحت کردن نداره...
اما خسته نمیشم از تلاش...
برای رسیدن به هدفی که میدونم بهش خواهم رسید...

یقین دارم آغاز موفقیت من، تداوم موفقیت های منه...

بدین ترتیب با تمام ویژگی ها و اتفاقات ریز و درشت امسال...
و با تمام قللی که انتظار فتح شدن می کشند...
فرصت برای نوشتن تو کلبه کمه...

میخام از همینجا صمیمانه از تمام هم کلبه ای های عزیزم عذرخواهی کنم...
و البته این قولو بدم که دوباره برخواهم گشت...
با دست پر...قدم های استوار... و قلمی دلنشین تر...

اما حداقل تا دی و بهمن (زمان فعلی انتشار کتاب)...
باید فقط به کیفیت نوشته ها و مطالبم بپردازم و این شرایط خاص رو از دست ندم...

صمیمانه و با تمام وجود...
تشکر ویژه دارم...
از همدم بی مثالم...
سلی عزیز که همیشه پشتوانه محکمی در راه رسیدن به هدف هام بوده...

تشکر ویژه...
از جناب دکتر یعقوبی...
بابت تمام راهنمایی ها و آموزش هاشون...
و تمام همکاریشون در تهیه و تدوین و انتشار کتابم...
تشکر ویژه...
از جناب اسماعیل قاسمی...
بابت همکاری و همراهیشون در امر انتشار و اجرای  ترانه هام...
تشکر ویژه...
از جناب آقای حسن پور...
بابت همکاری و همفکری های صادقانه شون...
و تشکری گرم از...
دوست خوبم...رضا صفوی عزیز...

همچنین تشکر گرم...
از تمامی کسانی که بی معرفتی کردند تا چشم هام بازتر باشه...
تمامی کسانی که بی خیالی کردند تا روحم قوی تر باشه...
تمامی کسانی که هیاهو کردند تا صدام بلندتر باشه...
دوستتون دارم...
به امید روزی که با دستی پر به کلبه برگردم...
همیشه محتاج دعاهاتونم...
منتظر مطالبتون برای ایمیلمم هستم...
در پناه حق...

در پناه خدای ناب ترین لحظه های من و اون...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 15:54 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com