کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

فــــــــــــــردای ما




تو رفتی ... منم رفتم...
تو به سمته سرنوشتو من به دسته سرنوشت...
تو دنبال خوشبختی و من دنبال خوشبختی...
اما...
تو برای اولین بار و من برای بار دوم...
آخه...
تو خوشبختی رو ندیدی و دنبالشی و من...
خوشبختیمو گم کردمو دنبالشم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو دنبال زندگی تازه و من دنبال زندگی قدیمی...
تو سراغ عشق و من سراغ عشق...
اما..
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال عشق تازه ای و من...
دلتنگه عشق قدیم...
...
تو رفتی... منم رفتم...
تو با لبخند احساسی و من با لبخند اجباری...
تو دنبال شکستن و من دنبال شکستن...
اما...
تو برای اولین بارو من برای بار دوم...
آخه...
تو دنبال شکستن دلمو من...
دنبال شکستن غرورم...
...
تو رفتی... منم رفتم....
تو با دعای منو من با ناسزای تو...
تو با خواسته ی خودتو من محکوم به رفتن...
تو عاشقانه و منم عاشقانه...
فقط...
تو عاشق عشق تازه ت و من عاشق عشق گذشته...

.................
............
........
.....
...
زیربار غصـــه ها موندمو باز...
دلم خوشه تو جـــات خوبه...
دلم خوشه تو خوشبختی...
دلم خوشه تو آرومی...
و عزیزم...
تو هم به فکر من هستی...؟
دلت برام شـور میزنه...؟
هنوز یاد من میفتی...؟
خداییش...هنوز دلت تنگ میشه...؟
...
این روزا...
جات خیلی خالیه...
خونه عطرتو کم داره...
جای عکست تو قابش خالیه...
روی ماهت نیست که خونه مونو روشن کنه...
و عادت، داره کم کم سور تنهاییمونو به هم میریزه...
...
نیستی...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های بچه هایی رو که دارن دندون در میارن...
نیستی تا آروم کنی...
گریه های مردی رو که دیگه هم پدره و هم مادر...
نیستی تا آروم کنی...
دلتنگیه مردی رو که غرورش دیگه از دستاش رفته...
نیستی...
...
..........
...............
..........
...

درست تو این شبا که من...
بالاسر دخترای بهونه گیرم...
تا خوده صبح بیدارم...
تو آروم...
تو بغل رقیب من چشماتو رو هم میذاری...
...
درست تو این شبا که من به جای تو...
عکستو بغل میکنم...نوازشش میکنم...
تو خوشبخت....
تو بغل رقیب من...
میخوابی تا نوازشت کنه...
...
درست تو این شبا که من...
به دخترای نازت...
بوسیدنه عکستو یاد میدم...
تو آروم...
به لبای رقیبم بوسه میزنی...
...
......
...
عزیزم...
چه ساده فراموشت شد...
دلتنگیای یه خانواده که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلواپسیای مردی که یه زمان...
مال تو بود...
...
چه ساده فراموشت شد...
دلخستگیای یه خونه که یه زمان...
مال تو بود...
...
......
...
تو همین حال که منو فرشته های کوچولوم...
با عکست جشن میگیرم...
با عکست میریم پارک...
با عکست میریم رستوران...
شبو با عکست میخابیمو صبحو با عکست....
بیدار میشیم...
تو به سینه ی رقیبم تکیه دادی و خوشبخت...
به تنهاییه ما میخندی...
...
.......
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی نفس کشیدن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی جشن گرفتن با عکست...
...
چقدر لذت بخشه برامون...
حتی خوابیدن با عکست...
و...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر تنهاییه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر بی کسیه ما...
...
چقدر لذت بخشه برات...
شنیدنه خبر نابودیه ما...

...
......
خیال میکنی خوشبختی...
خیال میکنی بازی رو بردی و به خیالت...
مارو شکست دادی...
...
بدون اینکه بدونی...
اونکه چیزی از دست داده...
تــــــــــویی...
...
این تویی که لذت بغل کردنه بچه هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت قصه گفتن برای دختراتو از دست دادی...
این تویی که لذت بوسیدنه روی ماهشونو از دست دادی...
این تویی که لذت بازی کردن با فرشته هاتو از دست دادی...
این تویی که لذت تو بغل من خوابیدنو از دست دادی...
این تویی که لذت آرامش کنار خانواده تو از دست دادی و باز...
پشت غرور...
پنهون میشی تا نفهمم چقدر دلتنگی...
...
تا نفهمم دلتنگی...
...
.....
دلت تنگه...
میدونم...
...
برای من...
برای خونه...
برای دخترات...
برای یه لحظه آرامش...
برای یه قطــــــره خــندیدن...
...
اما باز برای شکستنم...
دل پاکتو پشت غرور پنهون میکنی...
برای شکستنم دل مهربونتو...
سیاه میکنی و میخای...
از چشمام بیفتی...
...
دریغ از اینکه بدونی...
عشقتو خونه ی منه...
محاله از خونه م برم...
وقتی دار و ندارمه...
محاله از خونه م برم...
وقتی تار وپودمه...
و محال از خونه ای برم...
که ستوناش لبخندمه و خشتشو با اشک چیدم...
محاله...

...
..........
..............
..........
...

نیستی وعادت...
داره کم کم جشن تنهاییمونو...
به هم میریزه...
...
منو دخترای نازم...
داریم کم کم...
به این همه تنهایی عادت میکنیم...
...
خاطراته تلخو شیرینت...
داره میشه عکس...
رو سینه ی دیوارو عادت...
داره عطرتو از عکسات میدزده...
...
نیستی و عادت...
داره دیوار بین عقل و عشق میشه....
...
نیستی و عادت...
داره به این همه وابستگی شعله میکشه...
...
نیستی...

...
......
...
نیستی تو این شبا که دخترات...
از درد دندون بی خابن...
تب میکنن...
شونه به شونه ی من...
آرومشون کنی...
...
نیستی تو این روزا که دخترات...
روز به روز...
خوشگل تر و ماه تر و نازتر میشن...
کنارشون بشینی و من ازتون عکس بگیرم...
...
نیستی تو این روزا که هوای خونه دریاییه...
دستای لطیفتو بگیرم...
ببوسمتو باهم بریم دریا...
...
نیستی و جای خالیت...
رو وجب به وجب خونه حس میشه...
جات تو خونه مون خالیه...
جات تو سفر کنارمون خالیه...
جات شبا رو تختمون خالیه...
جات حتی دیگه تو خواب و رویامم خالیه و حتی...
دیگه جات تو عکسامون خالیه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان نبود مادرشونو باور کنن...
مقدســـــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
واسه منو دخترایی که نمیخان به دوری از فرشته شون عادت کنن...
مقدســــــــه...
...
نیستی و حتی جای خالیت...
هنوز پر از عطر تنته...
هنوز به جای خالیت بوسه میزنمو هنوز عاشقونه...
کنار جای خالیتم...
...
شبارو با جای خالیت میخابمو صبحا...
جای خالیت منو از خواب بیدار میکنه...
...
دخترات با جای خالیت بزرگ میشنو جای خالیت...
براشون مادری میکنه...
...
جای خالیت دار و ندار من از توئه و جای خالیت...
تسکین دلتنگیای این روزامه...
......
...
چقدر جات خالیه...
...
چقدر ...
...
........

بیا روراست باشیم...
بی تعارف...
...
این روزا بدجور غیرتی میشم...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان دستای اون از خدا بی خبر...
صورت ماهتو نوازش میکنه...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
تکیه گاهته و بهش تکیه میدی...
غیرتم شعله ور میشه...
...
وقتی میاد تو خاطرم که الان لبای اون از خدا بی خبر...
لبای شیرینتو میبوسه و عشق میسازه...
غیرتم شعله ور میشه...
...

غیــــــــــــــــــــــرتی میشم وقتــــــی خیــــــــــــــال میکنم اون از خـــــــــــدا بی خبـــــــــر...
شهوتشــــــــــــــــــــــو با تو ارضــــــــــــــــا میکنه...
که آتیــــــــــــــــــش هوســـــشو با تو رام میکنــــــه...
و تو جوابــــــــــــــــــگوی دل هوســــــــبازشـــــــی...

...
وقتی میاد تو خاطرم که الان اون از خدا بی خبر...
برات هدیه میگیره...
شعله های غیرتم به دیوار وجودم چنگ میکشه...
...
........
...
تو این روزا که تن پاک ت...
شده بازیچه ی شهوته رقیبم...
من به شهوتم یاد دادم که برای محض...
سکــــــــــــــوت کنه...
...
خنده داره...
نه...؟
...
تو این روزا که دستاشو میگیری و عطش دستاش...
برای لمس خوشبختی کف دستت...
سیراب میشه...
من به دستام یاد دادم جز دست قاب عکست...
دستای هیچکسو نگیره...
...
تو این روزا که بدن داغتو...
رو تن سسته اون بی خدا رها میکنی...
من به تنم یاد دادم با خستگی هم...
کنار بیاد...
...
......
...
دلم تنگه عزیزم...
دلم تنگه...
...
من به زندگیم یاد دادم...
با جای خالیت بسازه و تو حتی...
گنجایشه نبودمو بیش از پیش...
پر کردی...
...
من به زندگیم یاد دادم که تو قبله ای و تو...
منو هدف شعار اعتراضاتت کردی...
...
من به زندگیم یاد دادمو تو از زندگی یاد گرفتی...

...
.......
............
.......
...
حرفام خیلی زیاده اما...
به چشمت نمیاد وقتی...
حتی یک کلمه شم نخای بشنوی...
...
حرفام خیلی زیاده و تو...
تحمل یه جمله بیشترم نداری...
فقط...
هم بدون و هم به رقیبم بفهمون...
این زندگی...
که یروز عشق منو از من گرفت...
...
عشقتو ازت خواهد گرفت...
...
یادت باشه این زندگی...
حتی اگه برحق نیست...
اما دار مکافاته...
...
امروز گذشتو من شکستم...
...
شاید طعمه ی فردا تویی...
...
شاید طعمه ی فردا...

....................
.................
.............
..........
........
......
....
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چی میشه واسه یه بارم...چشم به راه من بشینی
یا شبا وقتی که خوابی ... خوابای منو ببینی

خیلی حرفا توی قلبم...هست هنوزم که هنوزه
نمیخام اصلا بدونی...که دلت واسم بسوزه...

دوسدارم بعده یه چند وقت...که منو ندیده باشی
وقتی که میای سراغم...به خودت رسیده باشی

هرجوری دلت میخاد باش...ولی خب، بمون کنارم
مشکلم اینه که جز تو...هیچکسی رو دوس ندارم...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
...
مطلبی که در بالا خوندین...
چشم اندازی از چند پست آینده ی وبه...
که حتما خدمتتون ارائه میدم...
........
...
دوستای گل...
این یه مدت سخت درگیر نوشتنه اولین کتابمم...
نوشتن کتابم انرژی زیادی از من میگیره که باعث میشه...
نتونم با روال همیشه وبو آپ کنم...
...
چناچه فرصتی پیش بیاد حتما وب آپ میشه...
اما با توجه به شرایط اخیر و اینکه سرم خیلی شلوغه...
احتمالش هست تا مدتی وب دیر به دیر آپ بشه...
...
چون تموم تلاشم رو اینه که یه کتاب تاپ ارائه بدم...
باید تموم تمرکزمم بذارم رو کتاب...
...
لازمه یه توضیح مختصر بدم که مطالب این کتاب...
با مطالب وب متفاوته...
...
قراره تو چند بخش باشه که شامل:
شعرنو عاشقانه...شعرنو مقاومت...و شعر نو اجتماعی-سیاسی میشه...
همچنین مطالبی مثل دلنوشته های وب، و ترانه ی فاخر و رباعیاتی هم یا شامل بخش خاصی میشن، یا در ضمن هربخش قرار میگیرن...
...
درباره انتشارش اصلا اطلاعی ندارم...
اما گمان میکنم سال بعد همین موقع منتشر بشه...
که حتما بهتون خبرشو میدم...
...
متشکر...
...
خیلی برام دعا کنین...
دوستتون دارم...
با آرزوی لحظه هایی خوش...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در سه شنبه 19 دی 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,hate,Susu,kolbe,moghadas,amourus,lovely,غمگین,عاشقانه,دلشکسته,تنهایی,لگافت,ساعت 10:26 توسط Logaft| |

منــــــــــــــو دریــــــا




دریــــا...؟
سلام...
منو یادتـــه...؟
سال پیش؛ با یه فرشته اومده بودم پیشت...
کلی هم باهم خاطره ساختیم...
رو همین ماسه ها نوشتم...
تا ابد مال همیم...
فرشته مم، جلوش نوشت...
دریا شاهده عشق ماس...
منم بـــــــــــــــزرگ نوشتم...
دوســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم...
اونم بـــــــــــــــزرگ نوشت...
مــــــــــــــــــــــــــــــن بیـشتــــــــــــر...
...
یادت اومد...؟
...
.....
یادش بخیر...
یادته هلم داد تو آب...؟
تموم هیکلم خیـــــــسه آب بود...!
منم به تلافی،  شروع کردم آب ریختن روش...
اومد از دستم فرار کنه که رو ماسه ها خورد زمین...
رفتم پیشش، کنارش نشستمو...
چقــــــــــدر خندیدیم...
...
بهم گفت قول بده زود به زود بیایم دریا...
خیلی خوش میگذره...
منم با همون لبخند همیشگی...
دستاشو گرفتم...
نگاهش کردمو قول دادم که زود به زود بیارمش دریا...
...
یادش بخیر...
صبح تا شبو دوست داشت کنار تو باشه...
هرجاهم میبردمش آخر، سر از دریا درمیاوردیم...
خیلی دوستت داشت...
از کنارت بودن آرامش میگرفتو...
با تو بودن آرومش میکرد...
...
بهم میگفت...
دوسدارم بیایم اینجا، دور از تموم دقدقه ها...
دور از تموم دوست و آشنا...
با خیال راحت،باهم زندگی کنیم...
میگفت اینجوری دست هیشکی بهمون نمیرسه...
هیشکی نمیتونه زندگیمونو خراب کنه...
هیشکی نمیتونه غم به دلمون راه بده...
میگفت اینجوری تا همیشه باهم خوشبختو آرومیم...
منم قول دادم یه خونه، شمال بگیرم...
یه خونه کنار دریا بگیرم، که تا همیشه زیر سقفش...
خوشبخت زندگی کنیم...
...
سخت بود...
جدایی از دوست و آشنا برام سخت بود...
اینکه یه جا زندگی کنی که از اقوام و آشناها دور باشی؛ سخت بود...
اما هیچی اندازه داشتنه اون برام شیرین نبود...
حاضر بودم از تموم دوستو آشنا دست بکشم، تا فقط اون مال من باشه...
...
هروقت به تعطیلات میخوردیم...
میگفت بیارمش شمال...
میخاست بیارمش پیش تو...دریا...
...
تورو به تموم ایران...
یا اصن به تموم دنیا ترجیح میداد...
منم اگرچه دلم بیشتر با جنوب بود...
اما بخاطر عشقم، همیشه شمال میاوردمش...
...
چه خاطرات شیرینی بود...
روزای کنارهم بودنمونو چقدر لذت بخش بود...
خاطراتمون کنار دریا...
...
........
............
........
...
دریا...؟
میبینی...؟
میبینی دیگه عشقم نیست...؟
آره...
رفت...
 رفت با یکی دیگه...
رفت با یکی که میگن خیلی دوسش داره...
با یکی که میگن خیلی عاشقشه...
با یکی که میگن خیلی به دلش نشسته...
...
میگن خیلی باهم خوشبختن...
خداروشکر...
...
دیروز که خاستم راه بیفتم بیام پیشت...
خودش نبود...
عکسشو برداشتمو با همین دوتا فرشته کوچولو...
راهی شدیم اینجا...
...
بین راه مدام کنارم حسش میکردم...
...
مثل قدیم کنارم نشسته بودو با همون متانت...
با همون غرور و با همون وقار...
درست با همون لبخند گرم همیشگی...
نگاهم میکرد...
...
دلم براش لک زده...
...
اگه الان اینجا بود...
مثل پارسال...
کلی بهمون خوش میگذشت...
بـــــــــــــــــــــــزرگ مینوشتم...
هــــــــــــــــــــر ســــــــــــال بیشــــــــتر دوســــــتت دارم...
اونم مثه پارسال...
بــــــــــــــــــــــزرگ مینوشت...
هـــــــــــــــــــر ســـــــــــــال مـــــــــــــن بیـشــــــــــــــتر...!!!
...
ای کاش بود...
باز هلم میداد تو آبو خیسه آب میشدم...
منم دنبالش میکردمو باز...
وسط ماسه ها...
باهم میشستیم...
از آرزوهاش میگفتو منم قول میدادم...
برآورده ش کنم...
کلی بهمون خوش میگذشت...
با این تفاوت که امسال دوتا دختره ماه هم کنارمون بودن...
دستشونو میگرفتیمو میبردیمشون لب آب...
آب پاهای کوچولوشونو نوازش میکردو کلی ذوق میکردن...
مامانشون از قصه های دریا براشون میگفتو منم...
بغلشون میکردم...
میبردمشون تو دریا...
...
ای کاش بود...
امسال به هر قیمتی یه خونه شمال میگرفتم...
زود میاوردمش پیشت...
زودتر میجنبیدم...
که هیشکی نتونه دستاشو از دستم بکشه...
که هیشکی نتونه منواز دلش بیرون کنه...
که هیشکی نتونه قصر یخیمو تو دلش، آب کنه...
...
ای کاش بود...
خیلی بهش خوش میگذشت...
به همـــــه مون خوش میـــگذشت...
...
شب تو ویلا...
درست با یه منظره سمته دریا...
توهمون حال که موسیقیه امواج به خونه آرامش میده...
کلی با دخترام بازی میکردیم...
آخر شبم که میخابیدن...
فرشته مو بغل میکردم...
لبمو میذاشتم رو لبشو باز به قلبش...
عشــــــــــق تزریق میکردم...
حرارت تنش منو داغ میکردو منم...
از خودم جداش نمیکردم...
زمزمه میکرد دوسم داره و منم غرق عطر بی نظیرش...
میگفتم دوسش دارم...
...
میبینی دریا...؟
کلی آرزو دارم که رو دلم مونده...
کلی آرزو که قرار نیست برآورده بشه...
کلی آرزو که انگار به گوش خداهم نرسیده...
میبینی دریا...؟
خیلی دلم شکسته...
با تموم تار و پودم عاشقش بودمو حالا...
حتی براش از تموم قولایی که بهم داد؛ بی ارزش ترم...
...
میبینی دریا...؟
...
دریا دلم گرفته...
بعده رفتنش...
جز این دوتا فرشته ی کوچولو...
هیچکسو ندارم که فقط دوکلمه...
دردای دل واموندمو بش بگم...
برا این دوتاام که نمیشه درددل کرد...
چطور بگم مادرشون مارو تنها گذاشته...؟
چطور بگم مادرشون قید منو اونارو زده...؟
چطور بگم مادرشون به عشق پاکمون خیانت کرده...؟
...
هربار که عکس مامانشونو میبیننو بهونه شو میگیرن...
میگم یروز دوباره برمیگرده...
میگم یروز حتی شده فقط بخاطر شما...
اما برمیگرده...
میگم یروز دوباره تو بغل خودش خوابتون میبره...
میگم یروز دوباره خودش براتون قصه میگه...
میگم یروز برای همیشه جای خالیش با خودش، پر میشه...
...
نمیدونم دریا...
نمیدونم اینا یه مشت دروغه محض تسکینه بچه هام...
یه مشت توهمه محض آرامشه خودم...
یا عینه حقیقته و تقدیر...
برگشتنه فرشته مه...؟
نمیدونم...
...
دریا...؟
صددرصد میان اینجا...
هنوز دوستت داره...
اگه یوقت باعشقش اومدن اینجا...
نگی من اومدم باهات درددل کردما...
دل عشقم میشکنه...
اونوقت دیگه من نیستم که بیام تسکینش بدم...
شاید عشق تازه شم نیاد سراغش...
غصه ها رو دلش بمونه...
...
میگن اگه زیاد غصه رودل آدم بمونه...
آدمو مریض میکنه...
راست میگن، من خودم خیلی وقته مریضم...
اما یوقت به عشقم نگی که غصه رو دلش بشینه...
زبونم لال، مریض شه ها...
...
بذار اصن نفهمه من چجوری دارم آب میشم...
بذار اصن ندونه من چجوری دارم خرد میشم...
بذار اصن نبینه من چجوری دارم میشکنم...
بذار اگه خوشبخته...
باز با خیــــال راحت...
کنار عشق تازه ش زندگی کنه...
...
.....
راستی دریا...؟
تو بگو...
من بدم...؟
من بی غیرتم...؟
من نامردم...؟
من میخام با احساساتش بازی کنم...؟
من انقد کثیفو پستم...؟
اگه نه خب پس چرا اون انقد پشتم بد میگه...؟
چرا میگه من نامردم...؟
چرا میگه من پستم...؟
چرا میگه دوسم نداره...؟
آخه دریا به جون دوتا فرشته هام...
من بیشتر از خودم دوسش داشتم...
من اگه جونمو هم میخاست، بهش میدادم...
من دار و ندارمو پای عشقش میدادم...
دریا...
اون دار و ندار من بود...
دار و ندارمو ازم گرفتو پس چرا حالا...
به هرکی میرسه پشت من بد میگه...؟
چرا میخاد خرابم کنه...؟
چرا میخاد منو بشکنه...؟
چرا محبتام انقد زود...از یادش رفت...؟
چرا...؟
........
...
میبینی دریا...؟
چه زود میـــــگذره...
انگار همین دیروز بود درست همینجا کنارش نشسته بودم...
انگار همین دیروز بود که میگفت دوسم داره...
انگار همین دیروز بود که بچه هام به دنیا اومدن...
...
خداکنه همین جور زودم بگذره...
بخدا تحمل لحظه های بدونه اون...
خیلی خیلی مشکله...
...
اگه یروز اومدن اینجا...
وقتی عکسش افتاد تو آب...
لطفا عکسشو پیش خودت نگه دار...
بذا دفعه ی بعد که اومدم پیشت...
عکسشو بدی بهم...
...
بخدا انقد دخترام خوشحال میشن وقتی عکس مامانشونو میبینن که نگو...
...
خب حق بده بهشون دریا...
خیلی وقته مادرشونو ندیدن...
خیلی وقته دستای مادرشونو لمس نکردن...
خیلی وقته تو آغوش مادرشون نخابیدن...
حق بده اگه یه عکس ساده دلشونو کلی شاد کنه...
حق بده اگه یه عکس ساده، به وجود پاکشون آرامش بده...
حق بده...
...
دریا میخام دست بچه هامو بگیرم...
همونجور که به عشقم قول داده بودم...
بیام برای همیشه اینجا یه خونه بگیرم...
ممکنه فرشته م که بشنوه...
نه بخاطر من، لااقل بخاطر تو برگرده پیشمون...
تازه اینجوری...
دیگه هیشکی هم دوروبرم نیست که بهم زخم زبون بزنه...
که بهم طعنه بزنه و تنهاییمو به رخم بکشه...
میتونم تا آخر عمر...
خوشحالو خوشبخت...
پر از آرامــش...
با دخترام...هستی و خاطره...
کنارت زندگی کنم...
اینجوری آینده ی دخترام تضمینه...
تازه خودمم با وجود تو...
هیچوقت عشقمو فراموش نمیکنم...
همیشه به عشق دوست داشته اون...
دوستت خواهم داشت...
همینجور که امروز...
که حالا...
که الان دوستت دارم...
...
دیگه وقته رفتنه...
هوا داره تاریک میشه و باید با دخترام...
برگردیم ویلا...
...
خیلی مهمون نوازی دریا...
امروز کلی دل بچه هامو شاد کردی...
تازه کلی هم با سکوتت...
با گوش دادنت به حرفام...
به من تسکین دادی...
خیلی وقت بود اینجوری با کسی درددل نکرده بودم...
خیلی وقت بود...
...
.......
...
راستی قبل رفتنم؛ تا هنوز یادم نرفته...
دریا...
میخام یه امانتی بسپارم بهت...
یه امانتی که میتونه زندگیمو قشنگ کنه...
...
میخام بــــــــــــــــــزرگ رو ماسه ها بنویسم...

خــــــــــــــــــــــدا مــــــــــــــــــــــــــــن عشقــــــــــــــــــــمو میـــــــــــخام...
من که نوشتم تموم شد...
تو بیا برش دار...
تو دلت نگه دارو هروقت خدارو دیدی...
از طرف من اینو بده بهش...
بگو اینو یکی داد...
که دیگه از دعای سرنمازش جواب نمیگرفت...
بگو یکی داد که دیگه از دعای بعده قرآن خوندنش جواب نمیگرفت...
بگو اینو یکی داد که دیگه نذر میکردو جواب نمیگرفت...
...
بگو اینو داد که دوباره عشقشو بهش پس بدی...
...
بگو اینو داد که همونجور که گرفتیش...
پسش بدی...
...
بگو اینو داد که دوباره آرامشو به دلش برگردونی...
...
اگر دیدی قبول نکردو مخالفت کرد...
اصرار نکن...
بـــــــگو اینو داد...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
عشقش بیاد به خابش...
که لااقل فقط یه شب دوباره...
دستای عشقشو تو خاب بگیره...
...
که لااقل...
فقط یه شب دوباره...

...
..........
.................
...............................
.................
..........
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ماهی بودی...
دریا بودم...
خاستی غرورمو بشکنی و آهو شدی...
دشت بودم...
خاستی زیرپا بذاریمو سنگ شدی...
کوه بودم...
خاستی شکستمو ببینی و پرنده شدی...
...
پر زدی...
رفتیو به خیال، بدون وجود من...
به اوج رسیدی...
با خودت گفتی من از همه بی نیازمو تو آسمون پر گرفتی...
...
کجا پرنده به اوج میرسه بدون آسمون...؟
...
سکوت کردم، که با آرامش پر بگیری...
پله ی صعودت شدمو تو هرگز...
نفهمیدی که من...
...
خوده آسمون بودم...
...
............
......................

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی دوستای گلم که تا آخر پست همراهم بودین...
نوشته ای کلاسیک که وقته نوشتنش کلی منو آروم کرد...
نوشته ای که فقط...
بخاطر اون عشقی نوشتم که کلی دریارو دوست داشت...

نوشته ای که کاملا عاشقانه س...
امیدوارم هرجا که هست...
به وسعت دریا خوشبخت باشه...
به خروشانیه دریا شاد باشه و آرامش...
به زلالی دریا زندگیشو پر کنه...
...
اگرچه مدتهاس زندگیم...
مردابی شده...
بدون حرکت...بدون عشق...بدون شور...
...
براتون آرزوی دلای دریایی دارم...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,SUSU,amouros,lovely,عاشقانه,غمگین,دلشکسته,کلبه مقدس,لگافت,ساعت 11:7 توسط Logaft| |

خـــــــــرابم نکـــــــن



میگی دیوونه بـود...
میگی دوســم نداشـت...
میگی ترحـــــم میکــرد...
میگی مرد زندگــــی نبـود...
میگی مـــــرد نبود...
میگی دروغگـــو بود...
میگی دلش از سنگ بود...
میگی فکر تسکین خودش بود...
میگی یکی دیــگه تو دلـــــش بود...
میگی پست و بی آبرو بود...
میگی لیاقتش شکستن بود...
میگی لایـــق مــن نبود...
میگی دوســش ندارم...
میگی...   ...   ...  ...  ...  ...  ...  ...
...................
.........
.....
...
میگم فرشته بود...
میگم عاشــــقم بــود...
میگم بهم محبت میکرد...
میگم زن زندگـــــــی بود...
میگم خانــوم بود...
میگم پاک و زلال بود...
میگم دلـــــش دریـا بــود...
میگم همه ش به فکرمـن بود...
میگم کسی رو جز من به دلش راه نداد...
میـــگم با وقارو متیـــــن بود...
میگم لیاقتش بهترازمن بود...
میگم براش کــــــــم بودم...
میگم عاشقـشـــــــم...
میگم...  ...  ...  ...  ...  ...  ...  ...  ...
...
.....
.........
.....................
خنده داره...
نه...؟
...
آره...
خنده داره اینکه میری و پشت سر...
برای شکستنــــم...
هرکار میکنی...
...
به هرکس میرسی...
دستاشو میگیری که من بسوزم...
...
به هرچی میرسی...
به رخم میکشی که من بشکنم...
...
به هرجا میرسی...
پشت بهم میکنی، که من بمیرم...
...
......
...
انگار فراموشت شده...
...
آره...
...
انگار یادت رفته به هرجاهم رسیدی...
من پشتت بودم...
...
من همیشه پشتت بودمو باز...
به هرجا میرسی...
به من پشت میکنی...
...
قید سرنوشتتو زدی که خوشی رو از دلم بگیری و حیف...
یادت رفته قید سرنوشتمو زدم...
که تو خوشبخت باشی...
...
حاضری برای شکستنه من...
غـــرورتو بشکنی و انگار یادت رفته...
غرورمو شکستم که فقط تو...
رنگ غم نبینی...
...
حاضری دار و ندارتم بدی، که فقط...
بشنوی من رو به سقوطمو باز...
یادت رفته...
دار و ندارمم دادم...
فقط محض صـــعود تو...
...
یه عمر، زندگی کردم...
تا فقط تو رنگ خوشبختی ببینی و یه عمر...
تلاش میکنی...
خوشبختیمو ازم بگیری...
...
برای شکستنم تلاش میکنی و انگار...
یادت رفته منو...
...
یادت رفته کسی رو که برای خوشبختیت، با دنیا جنگید...
برای آرامشت، تو روی سرنوشت وایسادو...
برای دلگرمیت...غصه هاشو تو وجودش کشت...
...
برای شکست کسی میجنگی...
که جونشو میداد، پای پیروزیت...
...
برای شکست کسی...
که دنیاهم که روبروت بود...
پشتتو خالی نکردو حالا...
به جرم نامردی...
از دلت تبعید شد...
...
برای منی...
که عاشقانه عاشقت بودمو آسون...
دستاتو از دستم کشیدی...
...
سرتو از شونه م برداشتی و دلتواز دلم...
بریدی...
...
احساسمو زیرپات گذاشتی و باز...
خم به ابرو نیاوردم...
...
.......
...
خم به ابرو نیاوردم...
درست تو لحظه هایی که نبودنت، تنها همدم تنهاییم بود...
درست تو لحظه هایی که صدای گریه ی دوتا بچه، به دیوار قلبم چنگ مینداخت...
درست تو لحظه هایی که عطرت میومدو خودت باهاش نبودی...
درست تو لحظه هایی که جات خالی بودو حتی...
خیالی نبودی...
...
........
...
میری و پشت سر...
میشکنی کسی رو که پشت سر...
خوشبختیت، تموم آرزوشه...
...
میری و پشت سر...
خراب میکنی کسی رو که پشت سر...
آرامشت، تموم آرزوشه...
...
میری و پشت سر...
له میکنی، کسی رو که پشت سر...
دوباره دیدنت، هنوز آرزوشه...
...
.........
...
هوای رفتن به سرت بودو یه تلنگر...
برای همیشه ازت دور بودن کافی...
...
دنبال بهونه...
برای جدایی و دنبال نقشه...
برای بهونه...
...
پشتمو خالی کردی و درست...
تو اون لحظه ها که بهت محتاج بودم...
دستاتو از دستم کشیدی...
...
خوابیدی رو موج سرنوشت...
دریغ از اینکه من هنوز...
چشم انتظار توام...
...
درست وقتی سرنوشت...
برای دزدیدنت از من آماده شد...
چشماتو بستی و وقتی بازشون کردی...
سرنوشت...
برای همیشه تورو دزدیده بود...
...
نبودمو بهونه کردی و به جرم نامردی...
برای همیشه از دل عاشقم...
بریدی...
...
......
...
پشت سر خراب میکنی...
پشت سر زیرپات میذاری کسی رو که...
حتی پشت سر؛ به افتادنت راضی نیست...
پشت سر میشکنی کسی رو که حتی پشت سر...
به شکستنت راضی نیست...
...
خنده داره باور تو...
از منی که تار و پودم...
پر از عشقه توئه و خنده داره باور من...
از تویی که از جنس سنگی...
...
باور تو از من تاریکی و شکستنو سیاهیه و باور من از تو...
پاکی و روشنی و عشق...
...
تو دنبال بهونه ی شکستنه منو من دنبال بهونه ی داشتنت...
...
تصویر من تو چشم تو...
یه بی وفای پستو نامردو تصویر تو، تو چشم من...
یه فرشته ی پاک آسمونی...
...
خنده داره باور ما...
از خودمون...
درست روبروی خودمون...
...
خنده داره باور تو...
از من...
که پر از سیاهیه و خنده داره باور من...
از تو...
که لطیفو پر از عشقه...
...
......
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که غصه هاشو تو دلش میریخت...
مبادا غم به چشمای نازت بیاد...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که غصه هاتو میخورد...
مبادا اشک از چشمای نازت بباره...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود خنده هاشو با تو شریک میشد...
مبادا گرد غصه رو دلت بشینه...
...
انگار فراموشت شده عزیزم...
کی بود که از با تو بودن جون میگرفت...
...
کی بود که از با تو بودن عاشق میشد...
و کی بود که با تو بودن هنوز...
آرزوشه...
...
گل من...
یادت رفته انگار...
که به هرجا هم که الان رسیدی...
همیشه دست من بود که رو شونه هات بود...
همیشه دعای من بود که پشت پات بودو همیشه حمایته من بود...
که به تو اعتماد، هدیه میداد...
...
یادت رفته، کسی رو که غرور امروزتو مدیونشی...
...
یادت رفته کسی رو که خوشبختیه امروزتو مدیونشی...
...
یادت رفت...
...
........
............
........
...
بمونو تحمل کن...
نمیخام برگــــــردی...
بمونو باز خوشبخت باش...
با کسی که خوشبختیمو دزدید...
بمونو بخند با کسی که حسرت خنده رو به لبام گذاشت...
ولی لااقل...
خراب نــــکن...
منی رو که همیشه پشتت بودم...
خراب نکن...
منی رو که همیشه عاشقت بودمو خراب نکن...
منی رو که آرزوم خوشبختیه توئه...
...
من به همین زندگیه خیالی قانعم...
تو فقط...
بیشتر خرابم نکن...
...
من با همین بچه های خیالی خوشبختمو تو فقط...
بیشتر خرابم نکن...
...
وفا داشته باش...
...
بیشتر خراب نکن...
کسی که دار و ندارش از تو...
یه زندگی خیالیه...
...
خراب نکن...
کــــــــسی رو که...
...........
........
......
....
...
..
.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکاری کردم به چشت اصلا نیومد
                           ببخش عزیزم که همین ازم براومد
چی شد اون حس زلالت اون دل ساده و صاف
                           لااقل دستشو ول کن، جلو من، بی انصاف

تا یکی اومد سراغت، دل من رو پس زدی...
                        تو کنار کشیدی اما، کاش کنار میومدی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی دوستای گلم که تا آخر مطلب همراهم بودین...
ادامه مطلب...
با همون سورپرایزی که قولشو داده بود...
و اطلاعاته کامل اثر...

...
دوستتون دارم...
با آروزی موفقیت...
در پناه خدای تک ضرب های لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:logaft,LOGAFT,SUSU,HATE,hate,Amorous,lovely,غمگین,عاشقانه,تنهایی,کلبه,لگافت,ساعت 9:50 توسط Logaft| |

یکی به جای من...یکی به جای تو



این روزا...
به جای من...
یکی هست...
که همدم تنهاییته...
میگی دوسش داری و میگه...
دوستت داره...
میگی عاشقشی و میگه...
عاشقته...
یکی که، خیلی تو قلبت جا داره...
...
این روزا...
به جای تو یکی هست...
که همدم تنهاییمه...
میگه دوسم داره و منم میگم...
...
نه...
هیچی نمیگم...
...
تشکر میکنم...
...
میگه عاشقمه و منم ...
...
بازم نه...
هیچی نمیگم...
...
لبخند میزنم...
...
به نظر خیلی تو قلبش جا دارم...
...
...
این روزا...
به جای من...
یـــــکی هست...
باهاش درددل میکنی...
به شونه هاش تکیه میدی و اونم...
موهاتو نوازش میکنه...
دستاشو میگیری و اونم...
دستاتو نوازش میکنه..
میبوسیشو اونم...
به لبات...
بوسه میزنه...
...
...
این روزا...
به جای تو...
یکـــــی هست...
...
میخاد باهام درددل بکنه و من...
از پسش بر نمیام...
میخاد به شونه هام تکیه بده و من...
شونه هام جون نداره...
میخاد موهاشو نوازش کنمو من...
دستام حس نداره...
لبامو میبوسه و من...
لبام دیگه...
عشق نداره...
...
...
این روزا...
به جای من...
یکـــــی هست...
تولدت فراموشش نمیشه...
برات هدیه میگیره...
میبرتت بیرونو شبا...
کنارت میخابه...
تو بغلش آروم میشی و تا صبح تو دلت...
آب از آب تکون نمیخوره...
صبحم که میشه...
صدات میکنه و...
با صدای اون از خواب بیدار میشی...
...
...
این روزا...
به جای تو...
یکـــــــی هست...
دیگه تاریخ تو خاطرم نمیمونه و تولدش...
فراموشم میشه...
برای بیرون رفتن پاهام نا نداره و...
شبا...
تو بغل بی احساس من میخابه...
هرجور شده...زورکی...
تو بغلم آروم میشه و تا صبح...
هزار بار از ترسه رفتنم از خاب میپره...
صبحم که میشه...
صدام از سینه ی سوخته م...
درنمیاد...
خودش به عطر من حساسه...
عطرم که دور شه ...
بیدار میشه...
...
...
این روزا...
به جای من...
یکـــــی هست...
خیلی به دلت نشسته و خیلی...
تو دلش جا داری...
خیلی روت حساسه و خیلی...
روش حساسی...
اسمتو با عشق صدا میکنه و باعشق...
جوابشو میدی...
انگار...
این دقیق...
همون زندگی ایه که آرزو داشتی...
پر از خوشبختی...
پر از آرامش...
...
...
این روزا...
به جای تو...
یکـــــــی هست...
خیلی به دلش نشستمو منم...
براش احترام قاعلم...
خیلی روم حساسه و منم...
گاه...حالشو میپرسم...
اسممو با عشق صدا میکنه و منم...
بی جواب ازش نمیگذرم...
انگار...
این یه کم...
از اون زندگیه رویایی...
دوره...
از اون زندگی قدیم...
پر از آرامش...
پر از خوشبختی...
...
...
این روزا...
به جای من...
یکــــی هست...
که در کنارش...
از دلتنگی خبری نیست...
تنهایی سراغت نمیاد...
غصه از چشم پاکت دوره و خاطرت...
هیچوقت پریشون نمیشه...
آرامش تو قطره قطره ی خونت جریان داره و خوشبختی...
گردشو رو سقف قلب مهربونت میپاشه...
زندگیت شیرینه و آرزوت...
استحکام این خوشبختیه...
خیالت راحته و فکرت...
آروم...
...
...
این روزا...
به جای تو...
یکــــــی هست...
که در کنارش...
دلم تنگ میشه...
تنهای تنهام...
غصه اشک میشه میشینه رو گونه م...
مدام پریشونمو حتی...
یه قطره آرامش هم تو وجودم نیست...
خوشبختی از سقف خونه م پر کشیده و شیرینیه زندگیم...
دلمو میزنه...
آرزوم آوار شدنه این سقف...
رو سر کسیه که یک روز...
خیال آروم تو سرش نیست...
رو سر اونکه یه لحظه فکرش آروم نیستو رو سر من که دیگه...
کم کم از خودم بریدم...
...
...
این روزا به جای من یکی هست...
کنارش خوشبختی و بی دقدقه...
...
این روزا به جای تو یکی هست...
کنارش داغونمو پردقدقه...
..
این روزا به جای من...
تو خوشبختیو...
این روزا به جای تو...
من داغــون...
...
...
.....
دلم که میگیره...
میاد کنارم...
دستامو میگیره و میخاد...
به شونه های خسته م...
آرامش بده...
لبامو میبوسه و میگه...
هرچی تو دلته بهم بگو...
...
من فقط...
نگاهش میکنم در جواب...
یه لبخنده سرده زورکی...
تحویل میدم...
...
...
.....
بغض که میشینه تو گلوم...
با یه لیوان آب...
میاد سراغم...
میشینه روبروم...
دستاشو دور گردنم حلقه میکنه و با یه لبخند گرم...
میخاد حرفای دلمو بهش بگم...
دوسداره باهاش درددل کنم...
...
اما...
...
من که دوس ندارم دلشو با غصه هام بشکنم...
با یه لبخند زورکی...
میگم...
من آروممو اونم...
مطمئنم میفهمه که دروغ میگم...
...
...
دلم خیلی میسوزه...
آخه...
اون انقد عاشقمه و من...
هنوز داغ یه عشق کهنه...
رو دلم...
...
...
.....
اما حالا...
به جاش تو آرومه آرومی...
...
دیگه وقت غصه هات...
نیستم که التماست کنم باهام درددل کنی...
نیستم که به پات بیفتم غصه هاتو با من شریک شی...
نیستم که برا آروم کردنت، دست به هرکار بزنم...
...
دیگه نیستم که با محبتم...
خودمو از چشمات بندازم...
که بهم بگی بچه م...
که بهم بگی رفتارم بچگانه س...
...
نیستم که نشنیده بگیرمو باز...
یه ذره هم از عشقت تو دلم کم نکنم...
...
نیستم که وقتی جلو مردم...
دستاتو تو دستام میگیرم...
دستاتو بکشیو بگی این کارا مسخره س...
...
نیستم که وقتی میگم دوستت دارم...
زورکی بخندی و بخای...
بحثو عوض کنی...
...
دیگه نیستمو تو به جای من...
با یکی دیگه...
عاشقی میکنی...
...
....
...
همیشه فکر میکردم...
من عاشقی کردن بلد نیستم...
...
همیشه فکر میکردم من تو عاشق بود ناشی م...
...
همیشه فکر میکردم اگه از عاشق بودنم بدت میاد...
از ضعفه منه...
...
همیشه بخاطر بی مصرف بودنم خودمو سرزنش میکردمو الان...
تازه میفهمم که مشکل از من نبود...
...
آخه...
اون رقیب بی خدامم...
همون کارارو میکنه و تو...
با عشق جوابشو میدی...
...
حالا اون تو خیابون دستاتو میگیره و توام...
محکم و عاشق...
شونه به شونه ش میای...
...
حالا اون میگه دوستت داره و در جوابش...
لباشو میبوسی و میگی عاشقشی...
...
آخه بی معرفت...
مگه چه فرقی داره دوستت دارمای اونو دوستت دارمای من...؟
مگه چه فرقی داره گرمای دست اونو گرمای دست من...؟
آخه مگه چه فرقی داره برات...حضور اونو حضور من...؟
...
....
...
این روزا...
به جای تو...
خیلی بهم محبت میکنه...
اون از همه جهت به فکرمه و من حتی...
برای جواب سلامش مرددم...
اون عاشقانه با منه و من حتی...
برای گرفتن دستاش سستو سردم...
...
بخدا خجالت میکشم...
از چشمای مظلومش خجالت میکشم...
از چشمای نجیبش وقتی میبینم از من غمگینه...
گریه داره و باز جلوی اشکاشو میگیره...
...
بخدا خجالت میکشم...
بخدا...
...
.....
...
این روزا...
به جای من...
مدام کنارته...
میگه دوستت داره و میگی عاشقشی...
میگه باهات می مونه و میگه بی اون میمیری...
دستاتو میگیره و تو بغلش میکنی...
گونه هاتو میبوسه و تو...
لباشو بوس میکنی...
...
باهم خوشبختینو نه اون...نه تو...
حتی یادی از من نمیکنین...
...
از من که یروز عاشقت بودم...
از منی که عشقه تو قلبمو جواب کردی...
از منی که دستای عشقمو ازم ربود...
از منی که عاشقت بودمو ندیدین...
...
مهم نیست...
...
اصلا مهم نیست...
...
تو خوش باش...
این واسه منو قلب آواره م...
کافیـــــه...
...
.....
...
تو این روزا که به جای من...
یکی دیگه کنارت هست...
تموم فکر و ذکرم...
لحظه های با تو بودنه و درست...
تو ثانیه هایی که به جای تو...
یکی دیگه کنارم هست...
اصلا متوجه حضورش نیستم...
...
.....
...
ای کاش میدونستم...
...
ای کاش میفهمیدم چه فرقی...
بینه منه عاشقو عشق تازه ت هست...
...
ای کاش میفهمیدم...
...
کاش میدونستم چه فرقی بین ما هست...
که وقتی میگم دوستت دارم زورکی لبخند میزنی و وقتی...
میگه دوستت داره میگی عاشقونه دوسش داری...
...
کاش میدونستم چه فرقی بین ما هست...
که وقتی دست تو دستات میذارم، دستامو رها میکنی و وقتی...
دست تو دستات میذاره، محکم بغلش میکنی...
...
ای کاش میدونستم...
...
......
........
...........
................
این روزا...
به جای من...
یکی هست...
همدیگرو دوست دارین...
میگی عاشقشی و میگه...
تا آخر راه...
باهاته...
...
......
...
این روزا...
به جای تو...
یکی هست...
با همدیگه دوستیم...
میگه عاشقمه و میگم...
...
متشکر...دیگه کافیه...
من همین بغلا پیاده میشم...
.......................
.................
.............
........
....
..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
لحظه های صاف و ساده ی با تو بودن را...
اگرچه به قیمت شکستنم...
باز به تمام...
دوستت دارم های این جماعت...
ترجیح میدهم...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
از همین جا وعده ی یه سورپرایزه فوق العاده...
به تموم دوستداران کلبه مقدس میدم...
یه سورپرایز، برای اولین بار در تاریخ وب نویسیه LOGAFT...
تموم سعیمو میکنم پست بعد و یا پست بعدش...
حتما خدمت دوستای گلم تقدیم کنم...
دوستتون دارم...
با آرزوی آرامش برای دلای تک تکتون..
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,Amorous,غمگین,کلبه,کلبه مقدس,لگافت,عاشقانه,ساعت 9:30 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com