کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

تــولدت مبـــارک



تیک...
      تاک...
تیک...
      تاک...
تیک...
      تاک...


صدای تیک تاک ساعت...
لحظه شماریه رسیدنه توئه و چشمام...
دل از در نمیکنه تا برسی...
...
کلی تدارک دیدم...
فقط محض اینکه امشب...
بهتــــــرین جشنو برات بگیرم...
یه جشن که هیچوقت فراموشت نشه...
...
خونه رو تزیین کردم...
تموم چراغارو روشن کردم...
برات کیک خریدم...
کادوهارو پنهون کردم...
از عطرت به خونه زدم...
تن بچه ها، بهترین لباساشونو کردم...
خوشگلشون کردم...
از همون غذا که دوس داری سفارش دادم...
عکساتو گذاشتم رو میزو...
به پاس تموم محبتات...
برات گل گرفتم...
...
همه چی رو آماده کردم که یه جشن بی نظیر...
برا عزیزترین کسم بگیرم...
برا کسی که نظیر نداره...
برا فرشته ای که همتا نداره...
واسه کسی که تکرار شدنش محاله...
...
همه چی رو آماده کردم که از امشب...
بیشترین لذتو ببری...
که هیچوقت این جشن فراموشت نشه...
اولین جشنیه که فرشته هامونم کنارمونن...
میخام یجوری باشه که از خاطر هیچکس نره...
...
همه چی آماده س که گل من...
تولدشو پیش خودم جشن بگیره...
پیش من...
پیش هسـتی...
پیش خاطــــره...
پیش خانواده ای که عاشقه مادرشونن...
...
بچه ها که هنوز چندروزی تا تولد یک سالگیشون مونده...
از این همه تدارک...
از این همه انرژی و عشق...
ذوق زده شدن...
کلــــی براشون تعریف کردم که امشب...
تولد مادر مهربونشونه...
کلی گفتم که امشب قراره به همه مون خوش بگذره...
کلی براشون از مهربونیات تعریف کردم...
...
عکساتو نشونشون دادمو...
کـــــلی از قشنگیات...از محبتات...از خوبی هات...
براشون قصه گفتم...
...
تقصیر خودشون نیست...
تو که رفتی...
خیلی کوچیک بودن...
درست یادشون نمیاد با چه عشقی کنارشون بودی...
یادشون نمیاد چقدر با عشق بزرگشون میکردی...
خیلی کوچیک بودنو حق بده اگه نتونن به یاد بیارن چقدر...
فرشته بودی...
...
تو بغلم نشستنو منتظره رسیدنت...
چشم به کیک دوختن...!!!
میخان از راه برسی و باهات کیک بخورن...
میخان از راه برسی و به جای تو...
کادوهاتو باز کنن...
کلی برا رسیدنت نقشه چیدنو فعلا...
آروم و پرانرژی تو بغلم نشستن...
...
......
همه چی رو با خودم مرور میکنم...
نباید کوچکترین اشتباهی تو جشنمون پیش بیاد...
باید همه چی...
طبق برنامه پیش بره...
باید همه چی عالی باشه...
جشن...باید جوری برگزار بشه که تا ابد تو خاطرت بمونه...
یجوری که...
هیچوقت...
هیچجا...
ندیده باشی...
...
دوتا شمع رو میز عسلی اتاق روشن کردم...
کیکت رو میزه...درست همون طعم که دوست داری...
کادوهایی رو که با بچه ها برات گرفتیم...
پنهون کردم...
میخام یدفعه بهت بدم...
یدفعه که سورپرایز شی...
یدفعه که خیلی خیلی خوشحال شی...
برات گل خریدمو میخام تا وارد خونه میشی...
بدم بهت...
برای آرامش بیشتر...
یه آهنگ آرامش بخشم گذاشتم...
تموم چراغارو روشن کردمو دوسدارم تا وارد خونه میشی...
انرژی بگیری...
غذای موردعلاقه تم سفارش دادم بیارن...
...
......
این همه تدارک دیدمو میدونم که باز...
اونقد که تو برا تولدم سنگ تموم گذاشتی...
جـــذاب نیست...
اما خب...
اینم تلاش منه...
تموم تلاش یه مرد عاشق...
...
دوسدارم اینجوری...
بیشتر به دلت بشینم...
دوسدارم یجوری عاشقت کنم...
که نتونی ازم دل بکنی...
دوسدارم یه کاری کنم که تا ابد پیشم بمونی...
یه کاری...که حتی بدونه بهونه هم بتونی بگی دوسم داری...
دوسدارم رو دلت هک بشم...
دوسدارم عاشقت کنم...
دوسدارم بشم تموم زندگیت...
دوسدارم وقتی پیشت نیستم دلتنگم بشی...
دوسدارم وقتی ازت دورم گوشه گیر بشی...
دوسدارم لحظه هات بدونه من کسل کننده باشه...
دوسدارم...
انقدر وابسته م بشی...
که هیچوقت نتونی ازم دل بکنی...
...

تیک...
      تاک...
تیک...
      تاک...
تیک...
       تاک...

...
ثانیه ها میگذرنو همونقد که هیجانم...
واسه لحظه ی رسیدنت بیشتر میشه...
امیدم واسه اومدنت کم...
...
ساعت از ده گذشته و نمیدونم...
پس کی قراره برسی...؟
خاطره که بس انتظارتو کشید...
همونجور تو بغلم آروم...
خوابش برد...
هستی هم چشماش میره و باز...
تموم تلاششو میکنه تا برا رسیدنت....
بیدار بمونه...
...
بغض گلمو فشار میده و غصه...
داره کم کم...
فضای عاشقانه قلبمو پر میکنه...
چشمامو میبندمو با خودم میگم تا ده که بشمرم...
وقتی بازش کنم روبروم نشسته و...
...
.......
...........
داره شمعشو فوت میکنه...
لبخند رو لباشه و میخاد کیکشو ببره...
...
چشمامو که باز کنم روبرومه و باید کادوهامونو...
بهش بدیم...
باید سورپرایزش کنیمو بعد...
هرسه تا میبوسیمش...
اول دخترام...
بعد خودم...
...
میکشمش تو بغلمو مثل قدیم...
نوازشش میکنم...
لبامو میذارم رو لباشو از اکسیر عشق...
به دنیام تزریق میکنم...
تولدشو تبریک میگمو...
بعد آروم زمزمه میکنم...
دوستت دارم...
اونوقت...
اونم همینجور که دستاشو دور گردنم انداخته...
با لبخند گرمش نگاهم میکنه و میگه...
خیلی دوسم داره...
آره...
اونوقت دیگه همین واسه تا ابد عاشق بودنم کافیه...
من به همین جمله ی ساده راضی م...
به همین جمله که زندگیمو زیر و رو میکنه...
..............
..........
......
بعد تا ده میشمرم...
یک...
دو...
سه...
چهار...پنج...
شش...
هفت...هشت...نه...
و...
ده...
...
یه نفس عمیق میکشم...
...
چشمامو باز میکنمو...
...
نه...
...
انگار نه انگار...
هیچ خبری نیست...
...
تو هنوز نیستی و دیگه...
هستی هم خوابش برده...
شمعا آب شدنو کیکت...
از دهن افتاد...
عطرت کمرنگو کمرنگتر میشه و کم کم...
بغضم...اشک میشه...
میشینه رو صورتم...
...
شمعای رو کیکو فوت میکنمو...
خودم به جای تو...
کادوهارو باز میکنم...
...
به توئه خیالی نشونش میدمو از چشمات میشه خوند...
که کادومونو دوست داری...
...
اشک صورت خسته مو غسل میده و ساعت...
از فراموش شدنمون خبر میده...
...
دلم آتیش میگیره...
آتیش میگیرمو میسوزم...
از اینکه از چشمای نازت افتادم...
از اینکه حتی خوشیه بچه هاتم برات مهم نیست...
از اینکه به جای من...
تو بغل کس دیگه ای هستی...
یکی دیگه میبوستت و یکی دیگه نوازشت میکنه...
یکی که دستاتو از من ربود و نذاشت...
حتی وقت رفتن...
از بچه هات خداحافظی کنی...
یکی که نتونست خوشبختیمونو ببینه...
یکی که...
...
......
...
عطرت از خونه پرید...
گلی که برات خریدم خشکیدو کیکت...
دست نخورده باقی موند...
کادو هاتو گذاشتم تو اتاقتو گلای خشکو...
گذاشتم لای آلبوم...
تا شاید سال دیگه...
تولدت که جشن بگیرم...
بیای و ببینی چه انتظاری واسه حضورت کشیدیم...
...
خداروشکر...
بچه ها خوابیدن...
وگرنه نمیدونستم چجوری بهشون بگم...
قرار نیست بیای...؟
چجوری بگم فراموشمون کردی...؟
چجوری بگم دوسمون نداری...؟
خداروشکر خوابیدن...
وگرنه از اینکه نمیدیدنت...
کلی غصه میخوردن...
...
خب آخه تو که نمیدونی وقتی نیستی...
چقدر بهونه تو میگیرن...
تو که نمیدونی...
...
.....
بچه هارو میخابونم رو تختشونو خودم...
میام که امشبو...
همینجور غریبانه...
با عکست جشن بگیرم...
کیکتو میبرم...
یه بشقابشو برمیدارمو بقیه شو میذارم تو یخچال...
واسه فردا که بچه هام...
از کیک تولد مادرشون بخورن...
...
عکستو برمیدارمو با همون یه بشقاب کیک...
سر میز میشینم...
به چشمای ناز عکس...
زل میزنمو از اینکه دیگه نمیتونم از نزدیک...
نگاهشون کنم...
حسرت میخورم...
به لبخند گرمت خیره میشمو...
نمیدونم از اینکه دیگه پیشم نیستی...
آرومی یا غمگین...؟
عکستو میبوسم...
یه قاشق کیک میخورمو یه قاشق میذارم دهن عکس...
یه قاشق من میخورمو یه قاشق هم عکس تو...
یه قاشق کیک دهن خودم میذارم و یه قاشق کیک دهن عکس...
یه قاشق خودمو...
...
.....
...
عکستو میذارم رو سینه م...
محکم بغلش میکنمو آروم نوازشش...
لبامو میذارم رو لبای عکستو چشمامو میبندم...
بلکه یذره به خیال اینکه کنارمی عادت کنم...
لبای عکستو میبوسمو صورتمو به صورت عکست میمالم...
تازه یه کم که دارم به خیال کنارت بودن عادت میکنم...
و تازه یه کم که دارم آرامش میگیرم...
یهو...
...
...
صدای زنگ میاد...
...
شاید تو باشی...
...
اشکامو پاک میکنم...
...
با سرعت میدوام دم درو...
درو که باز میکنم...
...
دوباره روز از نو...
...
...
آره...
درو باز میکنمو آقایی که روبروم وایساده میگه...
...
...
بفرمایید ... غدایی که سفارش داده بودینو آورده م...
...
...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
برای تکرار لحظه های با تو بودن...
آسمان شدم...
باور نداری...؟
از چشمهایم بپرس...
مدتهاست خورشید را به خود راه نمیدهند...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
دیشب...
هفتم آذر...
تولد عزیزترینمو همینجور غریبانه جشن گرفتم...
...
عاشقانه میگم...
از همین راه دور...
از همینجا که صدامو نمیشنوی...
از همینجا که هرگز نمیشناسی...
میگم...
گل من...
تولدت مبارک...

...
نمیدونم دوستای گل بازم میاد روزی که من این جشنو...
کنار خوده بی وفا بگیرم یا نه...؟
نمیدونم بازم روزی میاد که خوده بی وفا...
باشه و ببینه چه سنگ تمومی واسه جشنش میذارم یا نه...؟
نمیدونم...
اما...
.....
....
...

دوستتون دارم...
خیلی برام دعا کنید که با دعای شماس...
که احساس من...
رو دل گلم اثر میکنه...
ادامه مطلب با شعری که آخرین یادگار از بی وفای منه...
و شعر من...
که جوابی برای شعر بی وفاس...

توصیه میکنم حتما بخونین...
...
با آرزوی موفقیت...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:LOGAFT,logaft,HATE,hate,SUSU,LOVE,KOLBE,kolbeyemoghadas,کلبه مقدس,عشق,غم,غمگین,لگافت,جدایی,ساعت 16:9 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com