کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

دلت که میگیره




هروقت دلت میگرفت...
شونه های من بود...
سرتو میذاشتی رو شونه هامو...
منم...
دستای گرممو رو صورت ماهت میکشیدمو...
به همین سادگی...
غصه هات فراموشت میشد...
...
دلت که میگرفت...
دستاتو محکم تو دستام میگرفتم...
فشارش میدادمو آروم...
بوسشون میکردم...
توام گرم این آرامش...
صورتتم مثل لبات...سرخ میشدو...
همینقدر آسون...
یادت میرفت...
دلیل غصه هاتو...
...
دلت که میگرفت...
میومدی میشستی تو بغل خودم...
بهم تکیه میدادیو...
منم آروم آروم...
موهای لطیفتو نوازش میکردم...
چشماتو میبستی و با لبخند...
سرتو رو سینه م میذاشتی...
منم نوازشت میکردمو مثل همیشه...
آرومو آهسته...
تو آغوشم خوابت میبرد...
...
دلت که میگرفت...
گاهی...
تند میشدی...
عصبانی میشدی...
باهام بحث و جدل میکردی...
منم لبخند از لبام پاک نمیشد...
حتی بهمم که برمیخورد...
چیزی نمیگفتم...
میذاشتم حرفات تموم شه و آخرش...
میکشیدمت تو آغوشم...
گناهکار یا بی گناه...
آروم دم گوش ت زمزمه میکردم...
ببخشید...
توام که دلت مثل آسمون بزرگه...
آروم آروم یخت باز میشدو منو میبخشیدی...
میبوسیدمتو انگار دوباره این زندگی قشنگ میشد...
آره...
بازم زندگیمون قشنگ میشدو تو باز فراموشت میشد...
چرا و از چی دلت گرفته...
...
دلت که میگرفت...
گاهی بغض میکردی...
فشار غصه ها رو تو بود...اما من حسش میکردم...
تحمل نمیکردم...
میشستم کنارتو دستمو دور کمرت حلقه میکردم...
سرتو میذاشتم رو شونه مو انقدر اصرار میکردم...
تا دلیل غصه هاتو بهم بگی...
توام بغضت میشکستو اشکات رو پیرهنم میغلتید...
وای که چقدر جای اشکات رو پیرهنم دیدنی بود...
گونه های خیستو میبوسیدمو با اینکه خودم غرق غم میشدم...
اما نمیذاشتم خنده از لبام بره...
فشارت میدادمو با خنده تموم خاطره های قشنگمونو یادت میاوردم...
توام کم کم راه میفتادی و خودت از خاطره ها برام تعریف میکردی...
اونموقع بود که غصه های تو فراموشت میشدو من تازه دلم میگرفت...
اما میدونی چیه...؟
من مردت بودم...
نباید غصه هامو به روم میاوردم...
پس منم به روم نمیاوردمو با خنده به عشق خوشیه تو...
کنارت می موندم...
کم کم یادت میرفت که اصن واسه چی ما کنار همیم...
انگار نه انگار که غصه ای داشتی...
غرق آرامش خودتو به من نزدیک تر میکردی...
درست غرق آرامش...
...
دلت که میگرفت...
من بودم که آرومت کنم...
من بودم که سر رو شونه هام بذاری...
من بودم که بهم تکیه بدی و آروم شی...
من بودم که بیای بغلمو دلگرم حضورم باشی...
من بودم که بیای کنارمو حس آرامش کنی...
من بودم که با خودم بجنگیو پیش خودم آروم شی...
و من بودم که اشکاتو فقط به پیرهن خودم هدیه بدی...

اما خب من که دلم میگرفت...
...
........
..............
........
...
من که دلم میگرفت...
میرفتم یه جا که تو نباشی...
یه جا که منو نبینی...
یه جا که پیدام نکنی...
که اشکامو نبینی...
مبادا فکر کنی مردت یذره هم غصه داره...
که خیالت راحت باشه مردتو هیچ چیز نمیتونه بشکنه...
که بدونی مردت...انقدر قوی و محکمه،که به این سادگیا خم به ابرو نمیاره...
...
دلم که میگرفت...
میرفتم گوشه اتاق...
میشستم دم کمد لباسا و نشون میدادم که دارم لباسامو مرتب میکنم...
بعدشم همه ی اون لباسارو میذاشتم زیر لباسای تو...
که مبادا از راز لباسای خیس اشکه من با خبر شی...
تا مبادا بفهمی اینا همه ش بهونه م بود، تا تو از قصه ی اشکام باخبر نشی...
...
دلم که میگرفت...
فقط فکر تو آرومم میکرد...
فکر اینکه تو هستی و با بودنت...
دنیا برام مثل بهشته...
فکر اینکه من تورو دارم...
تویی رو که داشتنت آرزوم بوده و هست...
تویی رو که تنها فرشته ی خدا رو زمینی...

...
دلم که میگرفت...
...
.......
............
.......
...

یادش بخیر...
چه روزایی بود...
چقدر قشنگ بودن اون روزا که عاشقونه کنارم بودی...
یادش بخیر...
چه روزایی بود...
روزایی که بغلت میکردمو غصه هام فراموشم میشد...
روزایی که میبوسیدمتو زندگی برام شیرین میشد...
روزایی که نوازشت میکردمو با نوازش تو...خودمو آروم میکردم...
یادش بخیر...
...
الان که دیگه نمیدونم کجایی...؟
کی پیشته...؟
نوازشت میکنه...؟
بغلت میکنه آروم بشی...؟
اونم میبوستت...؟
اونم اگه باهاش دعوا کنی...با لبخند....گناهتو گردن میگیره...؟
اونم با اشکای تو آب میشه...؟
اونم با لبخند تو زنده میشه...؟
اصن براش مهم هست تو چه حالی داری...؟
...
چی بگم...؟
من که خیلی وقته از تو بی خبرم...
من که...
...
....

گل من...
این روزا...وقتی دلت میگیره...
چیکار میکنی...؟
مبادا غصه هاتو تو دلت نگه داری...
بیا پیشم...پیش خودم...
بیا باهام درددل کن...
حتی اگه شده فقط بیا غصه هاتو بهم بگو و بعدش برو...
فقط بیا بگو که غصه ای تو دل پاک ت نمونه...
خودت که میدونی...
من طاقت دیدن ناراحتیتو ندارم...
دق میکنم...
بیا و فقط درددل کن باهام...
بعدش اگه بازم دلت خواست بری...برو...
خواهشا هرکاری که میکنی...
نذار غصه ای تو دل مهربونت بمونه...
نذار غصه ها دلتو سیاه کنن...
نذار دل خانوم من... حتی یذره غمگین شه...
بیا پیشم...
پیش خودم...
بیا کنارمو باز مثل گذشته...

...
......
.............
......................
......
این روزا دلم که میگیره...
لازم نیست از کسی پنهون شم...
لازم نیست اشکامو از کسی پنهون کنم...
این روزا لازم نیست صدای گریه هامو لای لباسام خفه کنم...
دیگه فقط من تنهام...
میشینم وسط اتاق...
عکستو میذارم روبرومو با صدای بلند گریه میکنم...
انقد باهات درددل میکنم که اشکام خشک شن...
بعدش محکم عکستو بغل میکنمو میچسبونمش به سینه م...
آروم نوازشش میکنم اما نمیدونم چرا...هرچی نوازشش میکنم...خوابش نمیگیره...
بوسش میکنم اما نمیدونم چرا...حتی یبارم بوسم نمیکنه...
وقتی میخام بخابم سرشو میذارم رو شونه هامو نمیدونم چرا سرشو از شونه م برمیداره...
نمیدونم...
نمیدونم این روزا...
چرا انقدر سرد میگذره...
نمیدونم چرا هرروز تنهاتر از دیروزم...
نمیدونم چرا...؟
...
.....
...........
.....
...

چشمامو میبندمو میخام ده بار اسمتو بیارم...
آروم تو دلم میگم تا ده که بشمارم... چشمامو باز کنم...
اونم روبروم نشسته و باز تا ابد پیش همیم...
پس...ده بار اسمتو صدا میکنم...
...
اسمتو برا بار دهمم به زبون میارم...
اما چشمامو که باز میکنم...

...
......
.............
.......................
.............................
........................................
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
چقد باید بمونم تا...بشه عشقت فراموشم
لباسم بوی تو میده...دیگه حیفه نمیپوشم

واسم عادت شده حتما، که عطرت رو تنم باشه
یا حتی بعده هر دعوا...گناهت گردنم باشه
....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
فقط لازم به ذکر بود که این وب هم مثه تموم وبای قبلی...
پذیرای دل نوشته ها و درددلای مکتوب شماس...
همچنین که از ویژگی های منحصربه فرد و جدید وب...
میتونم به پخش درددلای مصوت شما دوستای گل اشاره کنم...
فقط کافیه فایل های صوتی تون رو با فرمت MP3یا wmv برام به آدرس ایمیل SULOGAF@YAHOO.COMارسال کنید...
و یادتون نره حتما ذکر کنید که آیا میخاین فایلها از وب پخش شن یا فقط جنبه درددل شخصی دارن...
در حال تدارک اولین باشگاه عاشقانه احساسیه نت واسه تموم شما دوستای گلمم...
این باشگاه شامل مطالبی از قبیل دلنوشته، شعر و خاطرات...مصاحبه با هنرمندان و البته انجمن اختصاصی میشه...
از فایلای ارسال شده چه مکتوب(نوشته شده)، چه مصوت(صدا) و چه مصور(تصویر) شما دوستای گلم حتما برای باشگاه استقبال میشه...
آدرس باشگاه هم بزودی از همین وب خدمت دوستای گلم اعلام میکنم...
شاهد استقبال فوق العاده خوبی از این موضوع تو وبلاگ های قبل بودیم...
به امید اینکه بتونم موفقیت های بهتری برای شما دوستای خودم بدست بیارم...
منتظر فایل های ارسالی شما دوستای عزیز هستم...
در پناه خدای تک ضرب های لحظه هام...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Logaft
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



نظرات شما عزیزان:

مینا
ساعت20:22---3 آبان 1391
سلام داداشی گلم
خیلی خوش اومدی
قدم رنجه کردی
مثل همیشه بی نظیری
= DD


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:logaft,,LOGAFT,HATE,hate,susu,seli,gham,ghamgin,love,غمگین,عاشقانه,,ساعت 16:14 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com