کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

قلب من



نفسهای آخر قلبم...
هنوز اسم تو رو صدا میزنه...
میدونه برات مهم نیست اما بازم تقلا میکنه...
طفلی هنوز باور نکرده چه خیانتی از تو دیده...
آخه میدونی...یه روزی تو تموم آرزوهاش تو رو کنار خودش میدید...
بهش حق بده اگه نمیتونه بی وفاییتو باور کنه...
دستای سردمو گرفت و با نگاهش تورو طلب کرد...
روم نشد بگم که چه خیانتی بهمون کردی...
روم نشد این دم آخر بگم دستات تو دستای یکی دیگه س...
واسه همین سکوت کردم و به دروغ، لبخند زدم...
اما انگار از لبخندم همه چی رو فهمید...
دستاش لرزید و اشک ، گوشه چشماش حلقه زد...
دستشو از دستم کشید و اشکه چشماش،صورتشو شست...
در و دیوار خونه که این صحنه رو میدید، دلش آتیش گرفت...
بغض راه گلوم بست و با دستای سستم، اشکاش پاک کردم...
یه نگاه به قاب عکس خالیت انداخت و آروم پرسید...دیگه برنمیگرده...؟
وقتی میدونستم حقیقت آخر معلوم میشه...
سرم انداختم پایین و گفتم...
نه...
ناله ضعیفی کرد و آروم اسمتو صدا زد...
لحظه به لحظه تپشش آرومتر میشد و ناله هاش بیشتر...
یادت میفتاد و اشک چشماشو میشست...
یاد تموم عذابی که بهش دادی و تموم سکوت اون...
یاد تموم بی وفاییت و صبر اون...
یاد تموم دلتنگیات و سنگ صبوری اون...
یاد تموم زخم زبونات و لبخند اون...
باور نداشت با این همه خوبی، باز تو ازش خسته بشی...
میخواست فریاد بزنه اما نفسی براش نمونده بود...
به نامه هایی که تو نبودت برات نوشته بودیم نگاهی انداخت...
دستای خسته م گرفتو به چشمام خیره شد...
در حالی که اشکاش صورتشو غسل میداد، پرسید...
حالا خوشبخته...؟
سرم انداختم پایین بلکه از نگاه مظلومش فرار کنم و زیر لب گفتم...
شاید...نمیدونم...
یه کم آروم گرفت و پرسید...
یعنی میشه اونم دلش برامون تنگ شده باشه...
اشک رو گونه هام غلتید و گفتم...نه...
پرسید...
یعنی اونو بیشتر از ما دوست داره...؟
در حالی که هق هقم امونمو میبرید...گفتم...آره...
بغض گلوش سنگین تر شد و پرسید...ما که بهش بدی نکردیم...کردیم...؟
گفتم...نه...
گفت پس چرا تنها موندیم...چرا سهم ما ازش فقط یه زندگیه تلخه و خوشبختی سهم کس دیگه...؟
دستاش تو دستم فشار دادم و گفتم...شاید لیاقت عشق ما رو نداشت...
با لحن تندی گفت...اما اونکه خیلی پاک بود...چطور انقد بد شد...؟
اشک چشمام رو دستاش ریخت و گفتم...
از اولم دوسمون نداشت...فقط یکی رو میخواست، برای وقتای دلگیرش...
با این جمله ناله ضعیفی کرد و چشماش از زندگی خاموش کرد...
تپش ضعیف از کار ایستاد و آخرین ناله با اسم تو به آخر رسید...
از اون روز تا حالا، تموم خونه تو ماتم غرق شده...
در و دیوار سیاه پوشیدن و دل بی کس منم دیگه هم زبونی نداره...
آسون از من و زندگیم گذشتی و آسون قلبم کشتی...
فکر نمیکردی بری و زندگیه من رنگ ماتم بگیره...رفتی و آتیشم زدی...
شاید اگه پای کسی دیگه ای تو زندگیت نبود...
حالا میگفتم تموم خاکستر زندگیم فدای سرت...فدای یه تار موت...
اما حالا که میدونم دلت برام تنگ نمیشه...
هر لحظه پر از دردم...
به جسم بی جون قلبم نگا میندازم و آتیش میگیرم...
چقد به پای زخم زبونات سوخت...
چقد عاشقونه سختی هارو تحمل کرد و حالا از گناه تو دیگه زنده نیست...
کاش فقط یه لحظه سراغشو میگرفتی...
یه لحظه تسکین درداش میشدی...
...
حالا بی وفای پاک...میدونم پیش رقیبم خوشی اما...
گاهی یاد قلب تنهای منم بیفت...
میدونی...خیلی دوستت داشت...
لااقل به احترام عشقش، بازم سراغشو بگیر...
حتی اگه دیگه برنمیگردی...
............
......................
...............................

ــــــــــــــــــــــــــــــ
LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستای گلم...
هدیه ی ولنتاینی که من تدارک دیدم...
شعرش از خودمه...
آهنگسازیشم با خودمه...
لازمه تشکر کنم از امید حسن پور - پیانو
و رضا میرکریمی - ویولون
و استودیوی « آوای شرقی»
...
این شعر...
وقتی سروده شد...
که به عینه دیدم...
ولنتاین رسید و من هنوز...
...
تنهام...
...
تقدیم به تمام دل های شکسته...
تقدیم به تمام دل های مقدس...
...
..........

s2.picofile.com/file/7656974301/valentine.mp3.html

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

LOGAFT

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


نظرات شما عزیزان:

سهیلا
ساعت11:40---3 اسفند 1391
سیییییییییییییییییلام داداشی جون خیلی عالی بود دلم خیییییییییییییییلی برات تنگیدهکاش زودترخردادبشه بیام پیشت دوست دارم فدات بوووووووووووووووووووووس بای

دختــــــــــــــــر جنوبی.شراب عشق
ساعت14:20---2 اسفند 1391
سلام اون وبلاگ قبلیم فیلتر شده اگه دوس داشتی به وبلاگ جدیدم سر بزن خوشحال میشم

دختــــــــــــــــر جنوبی
ساعت11:52---30 بهمن 1391
گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ
و نفسی تــازه کنمـــ ...
گــرد گــرد استـــ
این زمین..
ایــنــ روزگــــار
................................
با سه مطلب آپیدم خوشحال میشم بهم سر بزنی


rose
ساعت22:27---28 بهمن 1391
tooooooooooooooooop bod dadashiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

دختـــــــــــــــرجنـــــــوبی
ساعت15:56---27 بهمن 1391
سلام و درود به تو مثل همیشه عالی بود باور کن یجورایی حرف دلمه من دیگه وبلاگمو برا مدتی آپ نمیکنم ولی هر وقت نظرتو دیدم زودی میام چون واقعا دلنوشته هاتو دوس دارم خسته نباشی منتظر پستای بعدیت هستم موفق باشی

مینا
ساعت23:29---26 بهمن 1391
تو بی نظیری ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
به خدا لیاقت میخواددددددددددددددددددد
خوش بحالش..........................
)};-};-};-};-};-};-};-};-};-: D


مینا
ساعت22:50---26 بهمن 1391
: )@} ;-
ولنتاین مبارک داداشی گلم= ((


seli
ساعت16:31---26 بهمن 1391
عالییییییییی بود بانظر بچها موافقم حرف نداشت عزیزمممممم بووووووس آپممممم

سپیده
ساعت13:07---26 بهمن 1391
سلام لگافت جووون!!!
هیچم بد نبود! درددل قشنگی هم بود!
البت به قول نیوشای عسیسم اون صدات محشررررررررررررررررررررررررررر ررررررر بود!!! واقعا عالی بود!!!! همه چیش توپ بود!!!
موفق باشییییییییییی عسیس دلم
منتظر پستای بعدتم هستم!!!
راستی ولنتاینتم مبارک عجقمممم
د وسمت دالم
بووووس...بای


نیوشا
ساعت12:57---26 بهمن 1391
سلام داداشی جوووووونم!!!
چی میگی قشنگ نیست؟! اتفاقا بعضی وقتا همین دلنوشته هاس که قشنگه!همین درددلا
اما از اینا که بگذریم اون دکلمه محشرررررررررررررررررر بود!!!
داداش نویسنده و شاعر خوووووووووووودمی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:LOGAFT,valentine,LOVE,غمگین,عاشقانه,ساعت 12:9 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com