کلبه مقدس

یه سرپناه...واسه تموم دلای شکسته...

خطبـــــــه ی مـــــــرگ



بارون میزنه رو تن خسته مو...
قلبم...
ثانیه شماریه رسیدنتو میکنه...
...
نبضم آخرین لحظه ها رو میکوبه و چشمام...
برات...اشک...
هدیه آورده...
...
بغض به گلوم...
چنگ میندازه و باز لبخند...
هرگز از لبام...
پــــــاک...
نمیشه...
...
امشب...
شب خوشحالیه...
...
شب خوشبختیه تو...
شب خوشبختیه من...
...
محال اشک بریزم...
وقتی...
قراره خوشحالیه تورو...
ببینم...
..
...
حس عجیبی دارم...
یه حس...
که پر از اشکه و باز...
از خنده لبریز...
...
یه حس که هم خوشحاله و هم...
ناراحت...
...
...
سرما وجود خسته مو پر میکنه و اشکام...
مسیرشو رو صورت بارون خورده...
گم...
...
محض فرار...
از سرمایی که داره یواش یواش...
همه ی تنمو به بند میکشه...
دستامو تو جیبم میکنمو...
حلقه...
همونکه رفتی و جا گذاشتیش...
آروم آروم...
از عمق جیب...
دستمو لمس میکنه...
...
امشب...
دوباره آوردمش...
دوباره آوردمش که پسش بدم...
بدمش به خودت...
به خودت که پسش زدی...
...
آوردم که هدیه ش کنم...
به دستایی که امشب...
یه حلقه دیگه زیباش کرده...
به دستایی که امشب...
خودش حلقه داره...
...
شونه هام سست شده و بارون...
رو تن خسته م سنگینی میکنه...
...
درست تو همون لحظه ها که حلقه ت...
داره دستای سردمو لمس میکنه...
تیــــغ...
رد پاشو رو دست سستم جا میزاره...
...
همون تیغ...
که امشب منو هم مثل تو...
خوشبخت میکنه...
...
......
لبخند تلخی رو لبام میشینه...
......
...
چقــــــدر آرزو داشتم...
امشب...
من کنار تو باشم...
...
چقــــــدر آرزو داشتم...
امشب...
من حلقه تو دستت کنم...
...
چقــــــدر آرزو داشتم...
امشب...
من کنارت بشینم...
...
حیف...
...
تورو از من دزدیدنو...
تو هم...
برای با من بودن...
تلاشی نکردی...
...
...
درست روبروم...
تالار...
غرق شور و شادیه و دل من...
چقدر شادی میخاد...
دلم خنده میخاد...
دلم آرامش میخاد...
فقط یه ذره...
فقط یه کم...
...
همه انتظار رسیدنتونو میکشنو من بیشتر از همه...
چشم به راهت دوختم...
...
منتظر رسیدنتمو اشکام...
لحظه شماری...
برای دیدنه دوباره ته...
...
امشب چقــــــدر طولانیه...
...
انگار ساعت خوابیده و لحظه هم...
با دل شکسته ی من...
قهره...
...
ثانیه ها قفل شدنو دقیقه ها...
به عذابه مرگبار دلم...
میخندن...
...
.....
...
یادش بخیر...
...
چقــــــدر آروم بودم...
چقـــــدر خوشبخت بودم...
وقتی تو بودی و عشــــق...
تموم خونه مونو میگرفت...
...
تن لطیفت تو آغوشم بودو دیدنت...
برام از هر آرامشی قشنگتر...
...
عطرت خونه مونو پر میکردو آهنگه صدات...
برای وجود خسته م...
مرهـــــــــم بود...
...
...
از امشب...
دیگه این خوشبختی مال من نیست...
دیگه این آرامش مال من نیستو...
دیگه تو...فرشته ی من...
مال من نیستی...
...
امشب که بگذره...
دیگه هم من خوشبختمو هم تو...
...
تو...
چون کسی رو داری...
که عاشقونه دوسش داری...
...
من...
چون دیگه نیستم...
که  چشم به راهت بدوزم...
...
تو...
چون از امشب...
آرامش به دلت برمیگرده...
...
من...
چون از امشب...
آرامش روحمو پر میکنه...
...
تو...
چون کسی هست...
که سر رو شونه ش بذاری...
...
من...
چون تازه قراره...
سر به خـــاک بذارم...
........
...
امشب...
هردومون خوشبخت میشیم...
...
تو با لباس سفیدو من...
با لباس سیاه...
...
...
امشب برات...
گل آوردم...
گـــــــل ســـرخ...
درست از همون گلا که دوست داری...
از همون گلا که برات خریده بودم...
از همون گلا که بهم دادی...
...
آره...
یه عمری آرزوم بود...
تورو تو لباس سفید ببینمو امشب...
دارم به آرزوم میرســــم...
...
مهم نیست که اونکه قراره حلقه دستت بکنه...
من نیستم...
مهم اینه...
که امشب یکی حلقه دستت میکنه و تو...
از امشب خوشبختی...
...
مهم نیست اونکه امشب همه کنارت میبیننش...
من نیستم...
مهم اینه از امشب...
همه شمارو کنارهم میبینن...
...
مهم نیست اونکه از امشب، هرشب با توئه...
من نیستم...
مهم اینه، از امشب...
هرشب یکی هست که با توئه...
...
اشکام...
بین بارون گم میشنو چشمام...
دیگه تحمل انتظار نداره...
...
خیال اینکه دیگه داشتنت برام...
غیر ممکنه...
جونمو آتیش میزنه و خیال اینکه از امشب...
تا همیشه خوشبختی...
به روح خسته م...
آرامـــش میده...
...
نمیدونم...
از اینکه مال من نیستی اشک بریزم...
یا...
از اینکه خوشبختی خوشحال باشم...
...
داشتنت...
تموم آرزوم بوده و امشب...
تموم آرزوم میمیره...
...
تموم رویام بودی و از امشب...
فقط خیال داشتنت با منه...
...
تموم دلخوشیم بودی و از امشب...
تموم دلخوشیم پرپر میشه...
تموم زندگیم بودیو...
امشب...
...
.............
........
.....
............................
...........
....
..
درست...
تو همون ثانیه ها که گرما گرمه...
حسرت با تو بودنم...
...
از راه میرسی...
...
...
شور و شوق تالار دوچندان میشه و قلب من...
داره ثانیه هارو محکمتر میکوبه...
...
با ماشین گل زده از راه میرسینو اگرچه روبروم حسرته کنارت بودنه اما...
با همون لبخند سرد به استقبالت میام...
...
نفسام به شماره میفته و اشکام...
رو صورت خیسم...
خشک میشه...
...
آروم حلقه رو لمس میکنمو آروم...
دستامو رو تیغ میکشم...
...
...
رقیبم...
درو برات باز میکنه و...
با یه متانت خـــــــاص...
از ماشین پیاده میشی...
...
واااااااااااااااای...
...
چقـــــــــدر لباس عروس...
بهت میاد...
چقـــــــــدر زیبا شدی و چقدر...
به دل میشینی...
...
چقدر دیدنی شدی و ای کاش...
به جای اون...
مــــن امشـــب...
کنارت بودم...
...
تو میخندی و من صدای هق هقمو پشت لبخند...
خفــــه میکنم...
...
بین جماعتی که شادو خوشحال...
به استقبالتون اومدن...
به سمت تالار میرین...
...
دلم میخاد بیام جلو...
دستاشو از دستت بکشمو فریــــــاد بزنم...
اونکه دستاشو گرفتی مال منه...
...
فریــــــــــاد بزنم...
اونکه داری از من میدزدیش...
عشـــــــــق منه...
...
اما خوب میدونم تو هم...
خیـــــــلی دوسش داری...
...
خوب میدونم تو هم میخایشو تو هم...
محکم پشتشی...
...
...
نمیدونم...
شاید حق با توئه...
آره...
شاید به من سره...
شاید از من بهتره...
شاید از من مــــرد تره...
شاید...
اما هرچی هم که باشه...
قد من که عاشقت نیست...
هست...؟
...
......
...
میرین داخل تالارو منم پشت در...
منتظر بله گفتنتم...عزیزم...
...
صدای خنده هاتو میشنومو...
بیشتر حسادت میکنم...عزیزم...
...
دارن خطبه رو میخوننو...
من طاقت شنیدن نـــــــــدارم...عزیزم...
...
...
عزیزم...
سه بار فرصت داری...
سه بار خطبه رو میخوننو...
سه تا فرصت داری که برگردی و مال خودم باشی...
سه تا فرصت...
که برگردی و خانومه خودم باشی...
عشــــق خـــودم باشی...
مال خودم باشی...
...
وگرنه...
باید برای همیشه...
از هم خداحافظی کنیم...
تو بری دنبال خوشبختیتو منم...
همین امشب...
به آرامــــــش برسم...
...
بیا و باز مال من باش...
بیا و بله رو نگو...
بیا و قبولش نکن...
بیا و بذار مال هم باشیم...
بیا و دوباره مال من باش...
...
بخدا قول میدم...
قـــــــــــول میدم خوشبختت کنم...
قـــــــــول میدم نذارم یه لحظه آرامش از زندگیت بره...
فقط تو بله رو نگو و بیا مال من باش...
...
من قـــــــــــول میدم...
...
......
خطبه شروع میشه...
...
.....
.......
.....
...
من که طاقت شنیدن ندارم...
بلند میشم...
میرم کنار ماشین عروسو...
دسته گلی رو که برات آوردم...
نگاه میکنم...
نیمه های خطبه ی اوله و نفسم...
تو سینه حبس شده...
یعنی...
ممکنه بله رو نگی...؟
...
خطبه ی اول...به آخر میرسه و میگن...
عروس رفته گل بچینه...
...
دستام...
هرلحظه...
سردتر و سردتر میشه...
دسته گل سرختو رو ماشین میذارمو...
آروم آروم...
خطبه ی دوم آغاز میشه...
...
با همون دستای سردم...
آرومو آهسته...
حلقه تو از جیبم در میارم...
...
نفسام سرد شدنو چشمام...
دوخته شده به حلقه...
انتظار پایان خطبه ی دومو میکشه...
...
با خودم میگم...
یعنی ممکنه بله رو نگه...؟
...
تحمل وزنم...
رو پاهام سخت شده و دستای سردم...
از اضطراب...
میلرزه...
...
خطبه ی دوم به آخر میرسه و میگن...
عروس رفته، گلاب بیاره...
...
حلقه رو میذارم کنار دسته گلتو و با شروع خطبه ی آخـــر...
نوبت به تیــــغ میرسه...
...
خطبه ی آخـــــرم شروع میشه و دیگه...
تحمل لحظه ها برام غیر ممکنه...
...
با همون حال خراب...
با همون پاهای سست...
با همون چشمای خیس...
با همون دستای سرد...
به استقبال تیغ میرمو آروم...
از جیبم...درش میارم...
نیمه های خطبه ی سومه و صدای تپش قلبم...
تموم خیابونو پر کرده...
...
گذر ثانیه ها جونمو میگیره و نفسم...
از سینه جدا نمیشه...
...
بغض راه گلومو بسته و بارون...
تنها شاهد این لحظه های حســــاســه...
...
یعنی ممکنه بله رو نگی...؟
یعنی ممکنه بخای مال من باشی...؟
اصن ممکنه الان یاد من باشی...؟
...
چشمامو میبندم...
تموم حواسم به جوابه توئه و دستام...
از تــــــرس میلرزه...
...
خطبه ی سوم...
بالاخـــــره تموم میشه و قلبم...
برای شنیدنه جواب تو...
دست از تپش میکشه و ساکت میشه...
...
یعنی ممکنه...؟
...
.....
........
.....
...
که صدای تو میاد که میگی...
با اجازه ی پدر و مادرم...
...
بـــــــــــله...
................
..........
......
...
.
...
......
.........
.................
از حرارته خونم...
گرمای خاصی تنمو میگیره...
گل و حلقه رو...با یه نامه...
رو ماشین عروستون گذاشتمو و آهسته و لنگ لنگان...
از تالار دور میشم...
...
با هرقدم...
بیشتر از پا در میامو با هر نفس...
بیشتر از نفس میفتم...
...
پیرهنم غرق خونه و دستام...
از گرمای خون...
داغه داغ...
...
بارون...
خونو از دستای سرخم میشوره و باز...
دستام سرخه سرخ میشه...
...
اشک از چشمای خسته م میباره و بی دلیل...
بلنـــــد بلند میخندم...
...
دیگه تموم آرزوهام به باد سپرده شدو دیگه...
وقتشه که هردو آرامش بگیرم...
...
هردو به آرامـــش برسیم...
تو یه خونه ی جدید...
...
تو، تو یه خونه پر از عشق و شادی و من...
تو یه خونه، زیر خاک...
...
وقتشه هردو خوشبخت شیم...
تو سر رو شونه ی عشق تازه و من سر به زیر خاک...
...
کم کم...
چشمام سیاهی میره و نفسام...
به شماره میفته...
پاهام تاب و تحمل ندارنو انگار...
دیگه...
آخــــرشه...
...
در حالی که خیلی از تالار دورم...
آروم به عقب نگاه میکنم...
...
تالار غرقه نور و شادیه و من...
انگار...
غرق غصه وتاریکی...
...
نفسام سرد شدن...
قلبم آهسته میزنه و اشکام...
هنوز میبارن...
...
دیگه تحمل ایستادن ندارم...
میفتم رو زمین خیسو در حالی که لحظه های آخرو...
غرقه خون...
با خاطراته تو مرور میکنم...
...
اسمتو...
زیر لب زمزمه میکنمو میگم...
...
عشق من...
خوشبخت شی...
...
......
..........
.................

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشبختی...
از نگاه یه بچه...
یه اسباب بازی جدیده...
...
از نگاه یه مادر...
خوشبختیه بچه هاشه...
...
از نگاه یه پدر...
آرامـــش خانواده شه...
...
از نگاه معلم...
تربیته دانش آموزاشه...
...
از نگاه گل...
به آب رسیدنه...
...
از نگاه عاشق...
به معشوق رسیدنه و...
از نگاه من...
...
از نگاه من خوشبختی...
حتی همون لحظه هاییه که نگاهم میکنی و میگی...
ازت بدم میاد...
اما باز کـــــنارم می مونی...
...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
مرسی که تا آخر مطلب همراهم بودین...
ادامه مطلب با لینک دانلود ریمیکسه جدید کنسل...
از مجیــــــد خراطـــــها...
با آرزوی موفقیت...
برای تک تک دوستای گلم...
در پناه خدای تک ضربهای لحظه هام...
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 LOGAFT
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:عاشقانه,LOGAFT,logaft,HATE,hate,LOVE,غمگین,دلتنگی,کلبه مقدس,ساعت 16:9 توسط Logaft| |


Power By: LoxBlog.Com